مامان امیر عباس مامان امیر عباس ۴ سالگی
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
ساعت ۱۲:۰۷
خب خدا رو شکر امروز مون هم خوب و خوش بود ، امروز عروسی پسر همسایه مون بود من دعوت نبودم تصمیم گرفته بودم وقتی محمد میره عروسی دوش بگیرم و آهنگ ملایم گوش بدم اما از اونجایی که پسر همسایه با برادر شوهرم صمیمی ، برادر شوهرم رفته به برادر داماد گفته چرا زنداداش منو دعوت نکردین ، بهم زنگ زد که پاشو بیا من اما حرفشو جدی نگرفتم اما برادر شوهر ول کن نبود زنگ زدن محمد برادر داماد گفت حاضر بشین بیاین همه تون ،،، باز جدی نگرفتم اما دیدم ول کن نیستن چندبار جواب تلفن ندادم باز به محمد زنگ زدن آخرش حاضر شدم رفتم ،جاری اونجا بود فکرمیکرد شوهرش به محمد زنگ زده منم نگفتم به من زنگ زده ...... خلاصه شام خوردیم و اومدیم چون محمد صبح زود میره سرکار ، خاموشی زدم راستش مامانا جریان این قانون جذب و شکرگزاری خیلی خوبه من یه مدته روش کار کردم جواب گرفتم چیزهایی که میخوام مینویسم و تصور میکنم واقعا به اون چیزی که فکر میکنم واقعا اتفاق میافته دیروز یه اتفاقی افتاد واقعا داشتم شاخ در میآوردم چیزی که شنیدم همون چیزی بود که میخواستم بشه ، خواستم بگم سعی کنید همیشه به انرژی مثبت فکر کنید و جذبش کنید خیلی راحته.......شب بخیر🌃🌃🌃🌃
مامان آرین و آرمیتا مامان آرین و آرمیتا ۴ سالگی