مامان پسرم 🫀 مامان پسرم 🫀 ۴ سالگی
وای خدا هیچ وقت تصورشم نمیکردم یه روزی بچه ام اینقدر صبرمو لبریز کنه
شام خوردیم رفتیم تمرین رانندگی از اول گریه کرد مامان رانندگی نکنه
اب میخاااااام اااااااب حالا اونجایی که ما رفته بودیم اصلا سوپر مارکت نبود
دوباره گریه گریه که من جییییییش دااارم
من رفتم تمرین دوبل و دو فرمون یکسره صدای گریه و غر این بچه تو گوشم که بریم خوووووووووووونه اصلا نمیتونستم تمرکز کنم
اومدیم خوونه میخایم بخابیم گریه که من سیب زمینی سرخ کرده میخام
درست کردم خورد
اومدم بخابم دوباره گریه کرد اب میخام
پاشدم رفتم اوردم
دوباره گفت پی پی دارم😐 دلم میخاست سرمو بکوبم دیوار
دوباره برگشتیم بخابیم میگه بابایی بیاد کنارم بخابه
باباشم میگه من رو زمین نمیتونم بخابم
نیم ساعته داره زار میزنه بابا از تخت بیاد پایین پیشم بخابه باباشم میگه نمیام😣😑سرم داراه منفجر میشه😵‍💫
کاش دست و پام بشکنه یا برم کما چندروز بیمارستانی جایی باشم یکم مغزم استراحت کن صدا گریه اش تو گوشم نباشه😣ن
مامان آیسانا مامان آیسانا ۴ سالگی