مامان برفک🌨❄☃️ مامان برفک🌨❄☃️ ۳ سالگی
خواهشااگه خوشتون نمیاد ردشیدسرزتش نکنیدمن هیج تقصیری ندارم قرب ان ی م مربوط به تاپیک قبلم سالهاااپیش وقتی ازدواج کرده بودم شوهرم پیش یه آدم اش غال کارمیکردبعدمن تااین ادمودیدم گفتم این مردک هیزع بی ن اموسه ازپیشش بروبعدنیازشدیدمالی داشتم این ج اکش گفت نمیرم بعدمن هی میگفت م این به من نظرداره تورخدابرویه جا دیگه اینم نمیرفت میگفت میخوام بهش ضربه بزنم هرروزازاین مردک پول دزدکی بزمیداشت ازش دز دی میکردبعداین صاب کار ه ی زش که۴۵ایناسنش بوردوربین گذاشته بود وای دوربین دیده بود این پول برمیداره ازش مرت ی که به من زنگ زدمنوت ه دیدمیکرداونم ت ه دیدمیکردکه فیلم دز دیتوپخش میکنم منم با گریه پشت گوشی بهش التماس میکردم که اینکارونکنه چون برا خودم بدمیشد😭مدت طولانی نبودکه ازدواج کرده بودم مادرم پدرم ایناهمش منتظراین بودن من جدا شم برگردم اونجاوبازتوسری خورشون باشم به این دلایل نمیتونستم جداشم بعد این صاب کاره یزش ت ه دیدم میکرد میگفت بایدباهام حرف بزنی بایداسمموصداکنی نگی آقا بایدمثلااسمش حسینه باید بگم حسین روانی بودبعدباشوعرم اومدخونمون همش ت ه دیدمیکردبعدیهوبه من گفت پاشوسنجاق بیار من خیلی ترسیده بودم ولی چون ت هدیدمون میکردپاشدم آوردم بعدیهوانگشتم خیلی محکم گرقت سنجاقوفروکردتودستم وقتی خ ون اومد خ ونوخوردبعدش گفت حالا خ ونت تو تنم جریان داره من اونوقتا۲۰یا۱۹سالم بود شوهرمم۲۴ایناسنمون کم بود من اون لحظه شوکه بودم وانتظارهمچین چیزوحش یا نه ای نداشتم این قضیه خیلی طولانیه سعی کردم خلاصه واربگم زیادواردجزئیات بشم ولی ازاونموقع همیشه فکردرگیره ونااحتی اعصاب پیداکردم😭و نمیدونم چجوری بایداین موضوعوفراموش کنم😭
مامان مریم🩷مارال مامان مریم🩷مارال ۴ سالگی
مامان نخودفرنگی مامان نخودفرنگی ۳ سالگی