مامان حلما مامان حلما ۶ سالگی
ی خانمه هس اوضاع مالیش هیچ خوب نیس ی طرف دلم میگع لباسای دخترمو بدم دخترش بپوشه ی طرف دلم میگه نگهدارم یادگارییی چند تاش مونده بقیه اشو دادم کاش قلبم مهربون تر بود میدادم بهش ...
مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ سالگی
بنظرتون الان موقعیت مناسبی هست برای بچه ؟
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان بارانا مامان بارانا ۳ سالگی
سلام.اسمهایی که به احمد میاد و شنیدید میگید؟ احمدعلی یا احمدقاسم هم شنیدید؟
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان سامین مامان سامین ۳ سالگی
سلام دوستان . کنترل کولر دست پسرم بوده زده دمای ۲۶. الان هر کار میکنم. اون حهت پایین رو میزنم دما رو همون ۲۶مونده عوض نمیشه .انگارقفل شده کسی میتونه راهنمایی امدمنه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
سلام خانه ای که طبقه همکف البته کف زمین نیست با چند تا پله میری بالا برای سکونت اذیت نمیشی منظورم از لحاظ رطوبت یا سرما یا گرما اینا؟
مامان دلبر🧿 مامان دلبر🧿 ۵ سالگی
درد دل خواستم بکنم
جواب ندادین
پاک کردم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ماهان مامان ماهان ۳ سالگی
خواهرا میشه تو این شبا برا منم دعا کنید
زندگیم داره از هم می‌پاشه
از خدا میخام به حق امام حسین یا اوضاع رو درست کنه یا جونمو بگیره دیگه دارم زجررررر میکشم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ریحانه مامان ریحانه ۵ سالگی
خانما شام غریبان حرم ساعت چند شروع میشه ؟
مامان الین مامان الین ۴ سالگی
مامانا تورو خدا هر کی تجربه ی این چنینی از زندگی داره منو راهنمایی کنه
شوهرم خیلی منو دست کم میگیره تمام همکلاسیام حتی اونایی ک از من کمتر بودن الان فول رانندگی بلدن منم گواهینامه مو گرفتم ولی هی تو سرم میکوبه ک تو راننده نمیشی اصلا منو قبول نداره این فقط ی موردش هست تو هر چیزی باشه خیاطی و خیلی چیزای دیگ ی جوری باهام رفتار میکنه ک تو عرضه ی هیچ کاریو نداری چطوری خودمو عوض کنم روز ب روز ب خاطر حرفاش دارم پسرفت میکنم منی ک تو همه چی نفر اول بودم از اراده از همه چی الان زن این شدم شدم گوشه گیر و تو خونه موندن حاضره برا رفیقاش جون بده حوصله تحمل کارای منو نداره مثل خر تو باتلاق گیر کردم و دارم افسرده میشم دلم میخواد برگردم ب اون زمانا ک اعتماد ب نفس داشتم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دختر عزیزم مامان دختر عزیزم ۳ سالگی
امشب با دخترم رفتیم هیئت
دخترم انصافا بچه ی شلوغی نیست
اونجا با یه پسره دوست شده بود بازی می‌کرد خدایی اونم‌پسر آرومی بود
ولی خب به هر حال بچه هستن دیگه
حرف میزدن باهم همونجا کنار ما بودن
داستان میگفتن نقاشی و ماشین بازی و اینا
بعد یه خانومی اونجا داشت پذیرایی میکرد هی میرفت و میومد این دو تا بچه رو تشر میزد که ساکت شید بسته دیگه
هیئتم داخل مسجد بود ملک شخصی خودشون نبود که بگم‌ صاحب خونه ست و مزاحم شدیم
من هیچی نگفتم نخواستم این شب برای دخترم خراب بشه
حسابی حالش خوب بود و با دوستش بازی کرد
اما رفتار اون خانوم‌ هیچ وقت یادم نمیره
باید لذت ببرن از اینکه بچه مسلمون از این سن اومده پای روضه ی اباعبدالله
مشاهده ۷ پاسخ دیگر