مامان 🍓توت فرنگی ها مامان 🍓توت فرنگی ها هفته سی‌وهفتم بارداری
مامان ستاره مامان ستاره ۴ سالگی
شوهرم به خاطر اینوه تودعوا ها لجبازانه حرف میزنه وعمل میکنه حرص منو درمیاره ومنم دم پریدم بودی دیکه خسته میشم استانه تحملم میاد پایین واروم میگم میبینم گوش نمیکنه بدار بی اعتنایی میکنه به حرفام حرصمو درمیاره صدام میره بالا بدجور نفرت وانکیز داره باهام رفتار میکنه هم صدامو ضبط کرده فریتاده به باجناق که شاهد جمع کنه واسه بعد طلاق هم گوشیمو ازم گرفت بخاطر اینکه وسط دعوااومدزنجیری که نیدونه من خیلی بدم میاد اورد جلوی چشمم انداخت هی به زبون گفتم دربیار گفت نمیخوام سینشم میلرزوند بدتر که حرص منو دربیاره منم گرفتم کشیدم زنجیر بخاطر یع زنجیر حمله کرد منو بزنه یه لکد زود بچه ها جیغ کشیدن رفت گوشیمو بجاش برداشت برد هرسری دعوای جدی بینمون میشه گوشیمو میگیره فوری الان ۶روزه نیاورده بده دوبارم خیلی مهربون وبااخلاص رفتم گفتم ببخشید صدام رفت بالا ولی خب دم پریودم بود توهم نباید لجمو درمیاوردی نباید بجای درک دنبال مدرک میگشتی صدامو ضبط کنی بفرستی به باجناق توهم اشتباه داشتی اصن راه نمیاد انکار بخاطر یه صدا ازمن بریده ازسرکارمیاد اصن انگار وجوددندارم توخونه تواین روزا به لج من بابچه ها میگه میخنده مهربونی نیکنه اصن بمن اهمیتی نمیده دیشب یخورده دیدم ازپریودم گذشته خودم اوکی شدم ارومم تونستم ببخشمش رفتم طزفش بابت سهم خودم عذرخواهی کردم بازم راهنیومد بستنی نیزاشتم دهنش بوسش میکردم میگفت بخاطر خودت اومدی نیاطرفم اصن برداونور بزار خونه سکوت باشه گفتم بچه ها دلشون نیگیره خلاصه عین برج زهرمارشده به همون دومادمونم همش میگفت سربرج طلاق دیگم گوشیشو نمیدم یخرده صحبت کرده باهاش گفته تایه هفته اصن نیاد طرفم دیگه نمیدونم قصدش چیه توهمچین شرایطی چطور باشم باهاش به خودش بیاد به اشتباهات خودشم پی ببره