مامان نوقول نوباتوم مامان نوقول نوباتوم ۶ ماهگی
مامان باران.. مامان باران.. ۵ سالگی
تا میام دو کلمه باشوهرم حرف بزنم شروع میکنه داد و بیداد کردن هرچی جلو دستشه پرت میکنه.اگر ساکت شدم که هیچی اگر نشدم هجوم میاره سمتم و منو میزنه‌.مخصوصا از گلوم میگیره فشار میده‌.امروز ساکت نشدم دلم میخاست بفهمه حالم ازش بهم میخوره‌.گفت اخلاقت‌ ک ی ر ی ه‌.گفتم‌ ک ی ر ی‌ این زندگیه‌ که تو برای من درست کردی‌..گفت زوری نگهت نداشتم نمیخای هِرری‌...
گفتم هر وقت باهات حرف زدم تو صداتو بردی بالا دیگه روزه سکوت میگیرم و یک کلمه باهات حرف نمیزنم‌.گفت بهتر اصلا حرف نزن‌..همیشه اینجور وقتا به خدا شکایت میکردم که چرا زندگیم اینجوریه مگه من لیاقت خوشبختی نداشتم‌.اما دیگه به خدا شکایت نمیکنم چون به این نتیجه رسیدم که بنده هاش خودشون انتخاب میکنن چه جوری زندگی کنن مثلا شوهر بی لیاقت من میتونه خوب باشه ولی وحشی گری رو ترجیح میده‌.خاستم به بابام بگم از وضعیت زندگیم بعد گفتم خب چرا ناراحتش کنم اون بدونه مثلا چی میخاد بشه ..از خونه رفت بیرون گفتم کاش هیچوقت دیگه برنگرده هیچوقت باهاش خوشبخت نبودم خوشبختی چیزی جز آرامش نیست همونم ندارم‌.میگن خودت باید حال خودتو خوب کنی وقتی آرامش نداری با هیچی حالت خوب نمیشه‌.لعنت بر هر چی مرده بی غیرت و بدذاته‌.