تا میام دو کلمه باشوهرم حرف بزنم شروع میکنه داد و بیداد کردن هرچی جلو دستشه پرت میکنه.اگر ساکت شدم که هیچی اگر نشدم هجوم میاره سمتم و منو میزنه‌.مخصوصا از گلوم میگیره فشار میده‌.امروز ساکت نشدم دلم میخاست بفهمه حالم ازش بهم میخوره‌.گفت اخلاقت‌ ک ی ر ی ه‌.گفتم‌ ک ی ر ی‌ این زندگیه‌ که تو برای من درست کردی‌..گفت زوری نگهت نداشتم نمیخای هِرری‌...
گفتم هر وقت باهات حرف زدم تو صداتو بردی بالا دیگه روزه سکوت میگیرم و یک کلمه باهات حرف نمیزنم‌.گفت بهتر اصلا حرف نزن‌..همیشه اینجور وقتا به خدا شکایت میکردم که چرا زندگیم اینجوریه مگه من لیاقت خوشبختی نداشتم‌.اما دیگه به خدا شکایت نمیکنم چون به این نتیجه رسیدم که بنده هاش خودشون انتخاب میکنن چه جوری زندگی کنن مثلا شوهر بی لیاقت من میتونه خوب باشه ولی وحشی گری رو ترجیح میده‌.خاستم به بابام بگم از وضعیت زندگیم بعد گفتم خب چرا ناراحتش کنم اون بدونه مثلا چی میخاد بشه ..از خونه رفت بیرون گفتم کاش هیچوقت دیگه برنگرده هیچوقت باهاش خوشبخت نبودم خوشبختی چیزی جز آرامش نیست همونم ندارم‌.میگن خودت باید حال خودتو خوب کنی وقتی آرامش نداری با هیچی حالت خوب نمیشه‌.لعنت بر هر چی مرده بی غیرت و بدذاته‌.

۱۱ پاسخ

سخته درک می‌کنم وقتی ام جایی نداری بری طلاق بگیری سختتر میشه

تا کی قراره اینجوری بمونی و هیچ کاری نکنی وقتی میبینی حرکتی نمیکنه عمرتو پاش نزار
حداقل یه بار هم که شده بورو تا بفهمه داره از دستت میده پاشه یه تلاشی بکنه

چقدر ناراحت شدم عزیزم

شوهر منم همینه دیگه ای خدا من اشتباه کردم یه حرفایی بهم میزنه هر روز با خط جدید مزاحم میشه

عزیزم اگه اون نمیره سرکار خودت برو سرکار کم کم کار کن جمع کن واسه خودت و بچت بخر بپوش بخور و بعد راحت جدا شو دستتم تو جیبه خودته از دست اینم راحت میشی البته این نظر منه

حرفات طلا .واقعا خدا اول بخاطر خودشون بعدم ب خاطر ماو بچه ها هدایتشون کنه

آخه مشکلتون چیه خاهر؟

ای وای😔😔😔عزیزم کسی‌ک حرف حالیش نیس چرا کنارش موندی اخه بفکر بهبود رابطتت باش با ماور یا هرچی نشد خودتو خلاص کن چرا مخای عمرتو جوونیتو تباه کنی کنار همچین ادمی
بخدا ک هرچی سرت داره میاد خودت میکنی با سکوتت اینکه بهش فهموندی هیچ کاری ازت برنمیاد الا سکوت

شوهرت معتاد نیس؟

نبود این جور مرد بهتر از بودنشه😑

من بقزان نه شام خوردم نه نهار اینقدرعذابم میده‌.من خیلی حساسم دوست دارم بهم محبت بکنه عاشقم باشه حرف بزنه.نمیزنه.بخدامیزنه سرم.برم باعشقه اولم بیافتم باهش عاشقمه فقط درحدتلفنی حالموخب بکنه.کاشکی ازخدانمترسیم کاشک.

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم