۱۰ پاسخ

شوهرت درست میگه ۱۲ روز جنگ یادت نیس...مملکت نداریم ک

خودش که تک فرزندتلخی تک فرزندی چشیده چه طوردوست داره پسرشم تجربه کنه ،تک فرزندی اصلابرای بچه خوب نیست .مال مادوتاس ولی بیرون میبینم اکثراسه تاچهارتابچه دارن الان

اینکه میگین تصمیم زندگی فقط با همسرته خب درست نیست حق داری ناراحت بشی
اما واسه بچه حق داره با این اوضاع و شرایط. هیچی ارزش اینو نداره که ارامش زندگیتون بهم بخوره حتی بچه. فرض کن بچه دارهم شدی وقتی شوهرت مدام غر بزنه و بگه نمیخوام و باهات بدرفتاری کنه یا کمکت نده و دوستش نداشته باشه چه فایده داره.فقط بچه ی اول شاهد تنش های بین پدر و مادر میشه.

خب وقتی نمیخاد اصرار نکن کی تو این مملکت دل خوش داره
منم شوهرم مخالفه
منکه حرفش هم نمیزنم اون میخاد خرجش بده پدری کنه مگه مجبورم بیارم بعد بگه من نمیخاستمش.ناراحتم خودم دلم بچه میخاد ولی نمیشه کاری کرد هر دو طرف باید راضی باشن.

اون هزینه زندگی رو میده تو این شرایط حق داره راضی نباشه

اصلا بهش اصرار نکن عزیزم
ببین تقریباً برج ۱۱ بود داشتیم با شوهرم و دخترم می‌رفتیم خونه مادرشوهر
کلا من ی کلمه گفتم ب فکر بچه دوم باشیم بنظرت
بخدا باور نمیکنی چنان سروصدا کرد شوهرم نمی‌دونم تو نمی‌فهمی من بچه دوم نمیخام و حوصله ندارم میخام دخترم تک فرزند بشه حالا این خوبه اینقدر دعوا کرد دیگه ساکت هم نمیشد
بعد من گفتم باشه بیخیال من. بچه دوم صدسال هم نمیخام تا خونه مادرشوهرم فقط داشتم گریه میکردم
شب هم پیش هم خوابیدیم ولی من قهر بودم باهاش
کلا همین دعوا تا سه روز ادامه داشت
دیگه اصلا اسم بچه پیشش نیوردم وقتی آشتی کردیم کلا عکس نوزادی دخترمو براش فرستادم خودش زنگ زد بهم گفت دلم می‌ره برا بچه کوچیک 😂
برا همین خودش راضی شد وقتی من اصراری نکردم
بهتره تو هم اصرار نکنید بزاری ی مدت احساس کنه ک بیخیال شدی بعد. راضی میشه

حالا شوهر من میگه زن که بچه نیاره به چه درد میخوره زن خوب اونه که هر سال یکی دنیا بیاره میگه یه سالش بشه بچمون دیگه بزرگه یکی دیگه بیاریم 😕😕😕😕

بابا حرف شوهرت درست و منطقی هست شرایط خیلی بدی هست

مگر اینکه خودت قرص نخوری
ک دیگه یهویی بتونی باردار بشی

دلیلش چیه ،شرایطش رو دارید

سوال های مرتبط

مامان گل پسرم ❤ مامان گل پسرم ❤ ۶ سالگی
سلام
بچه ی من از همون ۵ ۶ ماهگی از پوشک بدش میومد
یعنی بزور باید میگرفتمش پوشکش میکردم
یعنی از این بچه ها نبود که پوشکشو ترجیح بده و باهاش کنار بیاد و ....
با شورتم مشکل داشت
منم هیچ وقت مجبورش نکردم بپوشه
تا این سنم مهد و خانه کودک و ....نرفته
فقط خونه ی خودم و مادرم و جایی که مطمئن بودم ازشون
خونه همسایه و ...نه
امسال بچم رفته پیش دبستانی
و همچنان عادت به شورت نداره
امروز رفته بودم بازار یه چن تا شورت میخواستم براش بگیرم
دوستم پرسید این سایزی میپوشه ؟
یه کلام گفتم نمیپوشه که دستم نیست


فروشنده شروع کرد به صحبت با یه لحن بدکه من نمیفهمم یعنی به بچه ااشون یاد نمیدن من همش از چشم مادر میبینم
من اصلا درک نمیکنم
من ۱۷ سال با بچه ها کار کردم من فرهنگی هستم
الان میفهمی چه اتفایی میوفته
گفتی میشه مگه ؟ گفت این دست درازیا ...
گفتم مگه گاو صندوقه
وقتی یه محیط مشکل داشته باشه تربیت خراب باشه اصلا این شورته مهم نیس که
گفت نه بالاخره یه لایه بیشتر محافظه
گفتم شما یه فروشنده ای کارتو انجام بده
گفت نه من فرهنگیم ۱۷ سال ..
گفتم مگه من از شما نظر خواستم
فک کردی ما بیسوادیم
چقد پرو ان مردم
تو اگه فرهنگی بود روش برخورد و اموزشت افتضاح بود
مامان علیرضا مامان علیرضا ۵ سالگی
سلام تقریبا سه روز قبل ، پسرم یکم تب داشت و دوبار پروفن دادم و خوب شد و خونه ی ما دوبلکس هست ، انگار حموم و اتاق ها بالاست و حال و پذیرایی و آشپزخانه پایین و بعد من تو حال بودم و قرار شد پسرم بره حموم با باباش و لباس هاش رو خودم پسرم آماده گذاشته بود که از حموم اومد بپوشه و بعد بخاری اتاق هم خاموش بود و سرد برو اتاق ها و بعد که حمومش تموم شد ، همسرم حوله رو تنش کرده بود ولی لباس هاش رو هم داد دستش که بیاد پیش من و بعد تا اومد پیش من ، سردش بود و می‌لرزید و سریع گذاشتم جای بخاری و گفت اخیش گرم شدم خیلی سرد بود و بعد دیگه خشک شد و گرمش که شد ، لباس ها تنش کردم و همسرم از حموم اومد و صداش کرد که بره موهاش رو خشک کنه و انگار پسرم رکابی تنش بود با شورت و شلوار ولی هنوز هودی نپوشیده بود و بهش گفتم بپوش و بعد برو و گفت میرم بالا و می‌پوشم و بعد دیدم اومد پایین ولی نپوشیده بود و گفت یادم رفت و اومد جلوی بخاری نشست و گفتم خوب برو بیار و پسرم گفت بزار گرم بشم و بعد میرم میارم و بعد یه ربع بالاخره رفت و آورد و تنش کردم و بعد دیگه براش آب پرتقال گرفتم و خورد و اومدیم بالا و دستشویی رفت و گرفت خوابید
فرزندپروری فرزندپروری فرزندپروری
مامان دختر مو خرمایی مامان دختر مو خرمایی ۵ سالگی
مامانا لطفا از پیامم نگذرید...امروز من برای دخترم یک جفت گیره گرفتم که از طرف فرشته مهربان بابت اینکه دارو هاش رو سر موقع میخوره و اذیت نمیکنه به مدیرشون دادم....بعد تو مهد دخترم گیره هارو آورده بیرون داده بالا خورده به صورت یکی از بچه ها مدیرشون گفت زخم شده صورتش پایین چشمش بوده، بعد موقع رفتن پدر بچه اومده آوینا رفته از دوستش و پدرش معذرت خواسته و دوباره پدرش منتظر مونده که من برسم منم بهش توضیح بدم منم معذرت خواهی کنم که من هم دیر رسیدم رفته بودند ....بعد مدیرشون به دخترم گفته گیره هارو به دوستت بده به جای کاری که کردی و معذرت خواهی کن و آشتی کنید ......حالا مدیرشون به من میگه دوباره گیره بگیر بیا بهش بدم یا اینکه خودم میگیرم باز دوباره گفت خودت بگیر از همون مدل من پولش رو میدم ......از این ناراحتم که چرا از آوینا خواسته گیره های رو بده...آخه یک بچه چندبار باید بازخواست بشه،جلو دوستاش شده،جلو‌پدر بچه شده ،تازه منتظر بودن من برسم یکبار دیگه جلو من و پدر بچه هم بشه،اخه باز جایزه فرشته مهربان رو چرا ازش خواستم بده به بچه.....می‌تونید این موضوع رو بهم بگه من هم تو خونه به دخترم پیشنهاد میدادم بک کادو کوچولو به دوستش بدیم نه اینکه جایزه ای که بچه خودش ذوق کرده رو بده به یکی دیگه....تنبیه ش خیلی زیاد بود