مامان دخملم💋 مامان دخملم💋 ۳ سالگی
خانوما دیشب جاریمو مرخص کردن صبی مثل اینکه حالش زیاد خوب نبوده آوردن باز بستریش کردن برادرشوهرمم رفته فعلا یه شهر دیگه بعد اون رفت امشب مادرشوهرم زنگ زد که مبخواد بیاد خونه ما گفت میام بمونم که شیفت عوض کنه با مادر جاریم یعنی یه روز این بمونه یه روز اون بعد همشونم بعد شیفت بیان خونه من 😏ینی خدا میدونه اینقد فشارم رفت بالا از بس جیغ زدم فحش دادم به شوهرم به خانوادش حمله پنیک بهم دست داد حالت تهوع شدید گرفتم درد زده توی کمرم اینقد درد میکنه ،،،😔دیشب میگفتن اینسری میبرنش شهر خودشون بستری بشه الان دباره آوردنش شهرما من نمیدونم چه غلطی بکنم من نه ننه شونم نه کسو کارشون بابا اینا تو سختی به داد منو بچمو شوهرم نرسیدن الان فقط مهمونی اومدنشون به راهه ،دیگه نمیتونم تحملشون کنم شوهرم ب مادرش گفته ما داریم میریم خونه پدر زنم صب نیستیم اونم گفته باشه کلیدارو بذار همونجا ما میایم میمونیم 😭بنظرتون کلیدارو بذارم یا دم آخر مخفیانه بر دارم با خودم ببرم و که شوهرمم نفمه لااقل شاید ب ننش بر بخوره بر داره عروسشو ببرن شهر خودشون بستری کنن