مامان وروجک ها مامان وروجک ها ۱ سالگی
مامان ها میگم از دیشب یک چیزای ذهنمو درگیر کرده جاریم تو یه خونه بامادرشوهدم زندیگی میکنه وبعد همه مهمان هایی ک میان اقوام مادرشوهرم هستش بعد همه وسایل اشپیزی ظرف ظرف مال جاریم هست ک استفاده میشه بیشترشون شکستن و گم شدن اینا الان جاریم هیچی تو خونش نداره الان مادرشوهرمم همه وسایل هاشو جعبه کرده بسته قایم کرده الان جاریم یه شهر خیلی کوچیک زندگی میکنن هستن بعد من زاهدانم میگه تو برام وسایل اینا بگیر اما کسی نفهمه حتی ب شوهرتم نگو این هایی میگیری پول میفرستم ن شوهرمن ک برادرشوهرمه میگه نفهمه ن مادرشوهرم اینا حالا میگه اگ بفهممن میگن بیاروسایل هاتو استفاده کنیم گفت برایم بگیر همونجا بزار خونت
چون ما خونه توش هستیم دوطبقه هست مال اون ها هست همون جا قایم کن
بعد میگه بزن ب نام خودت ک من خریدمشون حالا میترسم برام دردسر بشه شوهرش بگه ک چرا خریدی براش اینا بنظرتون چی کارکنم شوهرش زیاد گیر نمیده ولی میترسه حتی ببره تو اتاق بزاره چون حتی اتاقشو میگردن
ازمنم ک باهاشون بودم تو یک خونه اتاقم میگشتن میدنم عادتشون رو
الان راهنمایم کنید گیجم
مامان النا مامان النا ۲ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته، شوهرم یه چندماهی میشه قرص آرامبخش میخوره هیچ مشکل جدی ای هم نداره بخاطر این میخوره میگه ذهنم همیشه خسته ست، من میگم خب بیشتر آدما همینجورین قرص نخور، از وقتی اونارو میخوره رابطه جنسیمون اصلا مختل شده به نعوظ نمیرسه شل می مونه سرد شده اصلا، وقتی هم که رابطه داریم پنج دقیقه هم نمیشه کلا، من از اون اول عاشق رابطه جنسی بودم خیلی برام مهمه دوست دارم طولانی باشه حالا یه مشکل دیگه هم پیدا کرده بیضه هاش التهاب داره واسه اونم دارو میخوره دیگه کلا رابطمون قطع شده، چندساله مسافرت نرفتم قبل بچه هم هیچ جایی نرفتیم خاطره مسافرت دو نفره حتی نداریم که دل بهش خوش کنم ۷ صبح میره ۹ شب میاد ۱۰ میخوابه حتی حال نداره با بچه بازی کنه، زندگیمون فقط شده کار کار کار، مسئولیت بچه همش با منه حالا شکایت نمیکنم ولی اینکه به من توجه نمیکنه واقعا داره اذیتم میکنه اخه من زنی ام هم که یه ذره بهم محبت و توجه بشه تا چند روز شارژ میشم و انرژی میگیرم، خیلی ناامیدم احساس بدی دارم این روزا...😔