۸ پاسخ

اوووووف فکرشم دردداره

میگن طبیعیه که دومیش راحتتر میشه

من زایمان دومم ساعت ۷صبح دردام شروع شد ۱۱نیم زایمان کرده بودم ولی خیلی سخت بده

سلام شما اسمتون چیه
دختر خواهرشورمنم هم اسم دخترای شمان😁

من دیگه گوه بخورم طبیعی زایمان کنم مردمو وزنده شدم رحمم 3سانت بازشده بوددیگه بازنمیشدهی می اومدن هی هی میرفتن اخرش هیچی ..گفتم منوانگشت نکنین دعوام شدخونریزی شدیدداشتم 1ز10صبح تا5ظهرزجرودردکشیدم هی زورزدم دیگه داشتم میمیردم که گفتن بچه داره میاد بچم کبودشده بوداصلانفس نمیکشیدرفتم که بخش شیرنخورد5روزهم بستری کردن سربچمم زخم کرده بودن

اینجور ک تو بعد ماها یادش افتادی و گفتی بازم میگم خداروشکر طبیعی نزایدم 😓

وای من که انگار کابوس دیدم اون شب 4ونیم بعدظهر بستری شدن بدون درد از 5ونیم دردام شروع شد تا 4 ونیم صبح عذاب الهی رو کشیدم تا بدنیا اومد راحت شدم اصلا ساعت نمی‌گذشت منم دهانه رحمم تو 2 مونده بود مردم تا بشه 4 و مامای خصوصیم بیاد باز بعد اومدن اون دردام کمتر شد ماساژم میداد اروم میشدم تو تنفسا کمکم می‌کرد معاینم خودش اروم می‌کرد خداخیرش بده

الان همه جا برا زایمان طبیعی کمر به پایینو سر میکنن؟؟؟؟یا نه
اخه من زایمان کردم چند ماه بعد شنیدم کمر به پایینو سر میکنن تصمیم‌گرفتم زایمان دوممو بگم سر کنن

سوال های مرتبط

مامان آدرین 👩‍👧 مامان آدرین 👩‍👧 ۱ سالگی
دلم خواست خاطره زایمانم تعریف کنم 😁
تصمیم گرفتم برای زایمان طبیعی و بیمارستان میلاد
بارداری خوبی داشتم خداروشکر و بد ویار نبودم
۳۶ هفته و ۵ روز لکه بینی دیدم ساعت ۵ صبح
رفتیم بیمارستان و گفتن دو سانت بازی برو برای زایمان
رفتم زایشگاه بدون درد و تو اتاق سه نفر بودیم
تقریبا از ده صبح تا ۴ بعدازظهر همینجوری بیکار به درد و جیغ بقیه نگاه میکنم بعضیا سر یکساعت بعضیا سه چهار ساعت درد میکشیدن
یه دختر تقریبا ۱۲ ساعتی اونجا بود ۵ سانت باز شده بود و هنوز زایمان نکرده بود
منو دیدن درد ندارم محض احتیاط بردن بخش یه شب بمونم
بعدم ترخیص 😁دیگه اطرافیان گفتن تو رفتی زایشگاه عمرا دیگه طبیعی بیاری از استرس ولی واقعا استرس نداشتم چون دیدم بدنا باهم فرق میکنن
نقریبا تو ۳۷ هفته شروع کردم پیاده روی و پله و رابطه بدون جلوگیری
۳۸ هفته و ۵ روز روز تاسوعا احساس کردم پسرم تکوناش کمه ساعت ۴ بعدازظهر رفتیم بیمارستان میلاد معاینه کرد ۲.۵ ساعت باز بودم بعدم تا بستری بشم شد ساعت ۷ از شانس خوبم یه اتاق یه نفره بهم افتاد من بودم و پرستار چون راجب زایمان تحقیق کرده بودم با پرستار همکاری کردم کارایی ک میگفت انجام میدادم بخوام از دردش بگم جوری ک انگار سنگ بزرگ و سنکین میزارن رو شکمت و نفست بالا نمیاد بعدم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنن ک بنظرم دردش کم کرد ساعت ۰۰:۴۰ دقیقه زایمان کردم 😍🥰 آخی چه زود گذشت