من از اول لذت بچه داری رو نچشیدم اولش ک چندسال بچه دار نشدیم بعدش دوا درمون تا باردار شدم بعدش خونرسانی ضعیف شد بعدشم کلا قطع شد ک بچم ۸ ماهه با وزن یکو نیم دنیا اومد ۲۰ روز رفت دستگاه بعدشم گفتن روده اش مشکل داره عکس رنگی گرفتن سکته کردم میگفتن باید جراحی شه ولی به خیر گذشت دست تنها بچه نارس بزرگ کردم ۶ ماه کولیک داشت رفلاکس داشت الانم ۷ ماهه من نمیتونم به این بچه غذا بدم شدیدا عصبی شدم با شوهرمم رابطه ام خوب نیست غذا نخوردنش باعث شده بهم بریزم حتی دلم نمیخواد قربون صدقه اش برم اصلا نمیرم سمتش دست خودم نیست حال روحیم خرابه دلم میخواد بمیرم حسرت این مونده به دلم بچم نوک قاشق غذا بخوره

ببین دختر منم اصلا نمیزاره بهش غذا بدم صبحونه لقمه کوچولو میدم دستش راه میره دیگه خدا می‌دونه میخوره یا می‌ریزه نهار شامم باید ظرف غذا بذارم جلوش بازی کنه اگه یه زره بخوره امتحان کن شاید بچت غذا خوردنش بهتر بشه

عزیزم نگران نباش دخترمنم اصلا غذا نمیخوره فقط شیر اونم خیلی کم

خب نخوره. شیرشو بده بخوره و بیخیال شو. فک میکنی بچه های ما خیلیی میخورن‌.‌نه اصلا از این خبرا. نیست بیخیال شو‌‌.

عزیزم منم هزار ترفند بکار میگیرم تا بچم غذا بخوره، 4ماه کامل بخاطر کولیک بعداز طلوع آفتاب میخوابید فک کن 4ماه فقط روزا دو سه ساعت خواب داشتم و... پس قوی باش

من پسر از وقتی از بیمارستان اوردمش خونه تا ده روز لب غذا نمیزد همششش شیرررر تا غذا مبخورد عووق میزند من اولاش خیلی اصرار میکنم ولی بعدددش کلاااا بیخیالللل شدم این مدت فقط یه دونه بسکوییت دست میدادم بخوره بلکه دهنش طعم دار بشه الان کم کم داده خودش میره در حد چندتا چیز میز کوچیک اینم نمیذاره من دهنش کنم خودش با دست بر میداره
منم ازادش گذاشتم فقط میگم بخوره

واقعا سخته، دست تنها بچه بزرگ کردن خیلی سخته، بهش شربت اشتها هم دادی؟ الان وزنش بهتره؟
بخدا اصلا جوش غذاش رو نزن، جاری من پسرش نارس به دنیا اومد کلا یک کیلو بود، گلاب به روت نمی دونم چرا ولی بچه اش تمام مدت اسهال بود! خودش هم کارمند! الان پسرش ماشالله اینقدر تپلی و خوش اشتهاست. هم قد خوبی داره هم وزنش رو با تپلی میره. از هوش و مهربونی هم که یه بچه ایه که خدا می دونه تکه. اصلا جوش غذاش رو نزن. پویا تا ۵ سالگی وزنش کم بود یهو خوب شد.

اون بچه گناهی نداره سعی کن به غذا حساس نشی و به جاش شادش کنی تازه اولشی خواهر بچه ها تا بزرگی برای غذا حرص میدن مخصوصا بفهمن حساسی به این قضیه
الان چند کیلوه

سلام مامان عزیز
خونسردی خودتو حفظ کن میدونم سخته بوده شرایطت خعلیی زیاد..
اما قوی باش بخاطر بچت...
ویادت باشه اون فقط تورو داره💓

عزیزم تو همون مامان مریمی؟؟

عزیز دلم نگران نباش این حسی که شما الان داری طبیعیه ومیگذره اگه بشینی به داشته هات به لطف و مهربونی خدا فکرکنی وسپاس گزارباشی قطعا حالت بهتر میشه بالاخره همه ما یه سری مشکلات داریم که دغدغه روزمره مون شده پس شما هم ناشکری نکن عزیزم الان که خدا یک هدیه نازنین بهت داده وهرچند با سختی مهم اینه که الان سلامته ومیتونی ازاین به بعد روزای قشنگی برای خودت همسرت وفرزند گلت بسازی برات ارزوی بهترین هارو دارم🌹🌹🌹🌹

عزیزم من بهت گفتم بچه من تازه 7ماه شده بودباوزن1و100من از22اسفندتا19اردیبهشت تودستگاه بود سختی هاخودموبچه ام کشیدیم بعدش حرفایی بودشنیدم ولی باتوکل به خدابچه ام ودارم بزرگ میکنم من اصلاً به فکراین نیستم دیرنشست دیرکلمه گفت همه چیزرفلاکس داشت شباتاصبح بیدارموندم غذاخوردنش تو8ماهگی یک ماه دوبارویروس جدیدگرفت سه روزبستری شدغذابازنمیخوردولی کم نیاوردم باهاش بازی میکنم حرف میزنم یکسره همه جوره غذا وآبمیوه میدم الانم غذای سفره میدم کم نمیارم وخودم ونباختم حرفایی ازخانواده شوهرم وخودم شنیدم گریه کردم کم نیاوردم همون توشهرخودمون باهاش کاردرمانی انجام دادن به خودم یاددادن تافکش ودست وپاهش،ولی بیمارستان علی اصغرتوتهران هیچ آموزشی بهم ندادن اندازه من دردوسختی نکشیدی،مشکل خودتی بچه رودکتروکاردرمانی نمیبری خودت وباختی

عزیزم
مامانا همه صبورن
شما شرایطتون واقعا سخت بوده
کلا ادم بعد بارداری روحیه اش و‌خلق و خوش تغییر میکنه و‌کاملا طبیعیه
حالا این پسر کوچولو شما هم بزرگ میشه جبران میکنه مامانی
همه بچه ها تو غذا خوردن اذیت میکنن
بخدا پسر منم سر شب اینقد گریه کرد موقع شامش اخرشم غذاشو ریخت منم یکم دعواش کردم و بدون شام خوابید🤦‍♀️🤦‍♀️
فقط موقع خواب یه کوچولو شیر منو خورد خوابید همینجور
خب ادم ناراحت میشه عصبی میشه ولی بقول همسرم خودشون گشنه باشن میخورن
سخت نگیر
یادمه تازه که بچمون بدنیا اومده بود همه بهم میگفتن از این دوران نوزادیش لذت ببر خیلی شیرینه دلت تنگ میشه بعد من پیش خودم میگفتم واقعا به چیه این دوران میگن لذت بخش کجاش دلتنگی داره دلم میخواد تموم شه زودتر أه أه ولی الان که یکسال و خورده ای گذشته واقعا دلم تنگه اون روزاس اون حس و حالا
حتی اون موقع میگفتم هی میگن بچه شیرینه همینه این که همش اذیته
ولی از یه جایی به بعد کلا متحول میشه ادم الان جونم به جونش بسته اس یه لحظه نباشه انگار گمشده دارم
شما هم چون شرایطت سخت بوده این حس رو داری مطمعن باش بری جلوتر حس و حالت خیلی بهتر میشه و با یه خنده بچت انرژی دوباره میگیری واقعا
همه مادرا این دوران رو گذروندن با فرازو‌نشیبهای متفاوت هر کدوم از بچه ها یجور بودن
من خودم به شخصه بعد از مادر شدنم سعی میکنم هیچکس رو تو این زمینه قضاوت نکنم چون واقعا یه مادر همه مسئولیتهای بچه رو دوششه و خسته خستهههه اس ای کاش اطرافیان درک بیشتری داشته باشند
امیدوارم این دوران براتون به بهترین شکل بگذره و لذت تمام رو ببرین عزیزم🙏🙏

حوصله کن عزیزم

عزیزم حساس نباش هممون همینیم
بچه منم غذا نمیخوره

عزیزم اون از گوشت و خونته اتفاقا باید بیشتر بهش وابسته باشی
با بازی و با چیزای ک دوست داره سرگرمش کن