مامانا دیدن یه چیزی تو پیامهای مامانا خیلی رنجم میده
من خودم اوایل زندگیم مخصوصا که سنم کم بود خیلی حساس بودم به حرف مردم و فامیل
مثلا خونم تمیز باشه کسی نگه کثیفه
لباسم مرتب باسه
و و وو کلا نگران حرف مردم بودم
۲سال که مریض شدم دیدم هیچ کسی برام هیچکاری نکرد و اینقدر برام بی ارزش شدن که دیگه حرف هیچکی برام مهم نیست و ازین بابت خوسحالم
یعنی دارم برای دل خودم زندگی میکنم
حالا پیامهایی میبینم طرف میگه بچمو از پوشک نگرفتم هرکی میبینه میگه...
بچمو از شیر نگرفتم هرکی میبینه میگه....
توروخداااا اهمیت ندین... بچه ها باهم فرق دارن. شاید بچه ی من مثل بچه ی شما امادگی نداره تو ۲سالگی از پوشک بگیرمش
چرا مقایسه میکنید بچه هاتونو...
الان دختر من پستونک میخوره گاهی هرکی میبینه میگه وااای بزرگ شده چرا میدیش منم بهش نگاه میکنم یه لبخند میزنم سکوت میکنم.... طرف میفهمه ادامه نمیده
یعنی من مادرشم. منکه بد بچمو نمیخوام حتما دلیلی داشته بهشفشار نیاوردم..
بچم مدتیه مریضه وابستگیش به پستونک زیاد منتظرم خوب بشه انشالله حالش بعد بگیرم اصلا هم مهم نیست تا ۳سالگی ام اگه بخوره...
چرا خودمون و بچه هامونو اذیت میکنیم؟!!!!

۹ پاسخ

بله درسته

میدونی از حرفشون عصبی نمیشیم از بیشعوریشون عصبی میشم ک لبخند میزنم جواب میدم احترام نگه میدارم بازم به بیشعوریشون ادامه میدن
ک روی افکار شوهرمم بی تاثیر نیس

هم نطرم باهاتون پسرمنم میگن بزرگ شده پستونک رو بگیر و خودم جاشو جدا کردم بچم اماده نیست ...تا سه رو میدم

کاملا موافقم

خدارو شکر که آگاه شدین

حرفت کاملا‌درسته عزیزم حرف مردم همیشه هست ازدواج‌نکردی میگه‌ای وا دختر ترشیده شده درصورتی که‌سنی ندار ازدواج‌کرده ای وای شوهرت چطوره چه‌کارست عروسی نمیکنین عروسی کردین‌میگن بچه‌دار نمیشین بچع دار شدین میگن ای وای بچه تون فلان‌ یکی دیگه‌نمیاری ببین حرف مردم‌همش هست بخاطرش نمیشه زندگی کرد بخدا بیشتر زندگی هارو همین مردم‌ خراب کردن

دقیقا مثلا منو دوستم دید گف بچت چند وقته دو سال و یه ماه هنو از پوسک نکرفتی صورتسو ی جوری کرد بدم امد اصن ب تو چه اصن پول پوسکش مگ میدین حرف میزنین
روزا تا بیداره میره موقع خواب من پوشک میکنم

آفرین منم بهش رسیدم عصبی میشم از دخالتها ولی دیگه جواب میدمو رد میشم
مثلا یچی برات بگم رویا ۱۰ ماهش بود پریارو حامله شدم نمیدونستم
دو ماهش بود فهمیدمو گفتیم به خانواده خودمو شوهرم
مادرو خواهر شوهرم در حد اشک در آوردنمون دعوامون کردن
بعدم هرجا برای عید رفتیم دیدن من را نقل مجلس میکردن به مسخره کردن و بعدراز برگشتن من کارم اشک ریختن بود تا شوهرم جوابشونو داد و تموم شد توی این ۹ ماهم یه کمک کوچیکم بهم نکردن
بعد که پریا به دنیا اومد خوب گفتندهمه که عاشقش شدیم و ...
۷ ماهه بی دلیل بیقراریا شدید میکنه هربار از بسقراریش میگم مادرشوهرم نیشخند میزنه میگه نمیخواین بعدی را راه بندازین ؟
منم پریشب یه نیشخند زدم بشو یکم نگاش کردمو بلند شدم رفتم از تو اتاق منتظرم یبار دیگه بگه پامو نذارم اونجا

من هرکی میگه ازپوشک نگرفتیش میگم قراره تا۳سالگی پوشک کنم به مردم چه

سوال های مرتبط