ینی لعنتتتتتتت ب زاسمان طبیعی روزی هزار بار اون بیشعوری ک سر زایمان بالاسرم بود رو نفرین میکنم انقد باهام بد رفتاری کرد درد خیلی خیلی طاقت فرسایی داشتم چون بچم بد وارد کانال زایمان شده بود داشتم جون میدادم این زنیکه بجایی ک کمکم کنه بدوبیراه میگف من میگفتم خدایا خودت کمکم کن اون کیگف تو باید زور بدی خدا کمکت نمیکنه ولی جون بچم زور نمیزد ک بیاد بیرون منم نمیتونستم زور بزنم خیلی لحظه بدی بود میگفتم نمیتونم توروخدا کمکم کنین بچم چیزیش نشه ی خدمه بنده خدا اومد از بالای شکمم فشار داد بچه یکم اومد پایین تر و اون بیشعور گف سرشو دارم میبینم زور بزن من زور میزدم ولی نمدونم جرا فایده نداشت گریم گرفته بود برداشت بهم گف دهنتو ببند زور بزن بچت میمیره و من کلا جونم رفت با این حرفش فقط بعش گفتم چرا درک نمیکنی خوبه خودتم زنی با تموم بی رحمی تو چشام زل زد ب پرستار گف باشه لج میکنه قیچی و بده برش بزنم و چقد عذاب کشیدم فهمیدم برش زد انقدم بد برش زد ک نمیتونس بخیه بزنه داغونم کرد گوشت یطرفو کشیده ب طرف دیگه بخیه زده ی تیکه و پوستو چرخونده ب اون طرف بخیه زده بخیه هام نمیوفتاد ۴۰ روزگی رفتم مطب دکتر برام کشید الانم بعد۶ماهو نیم هنوز دارم عذاب میکشم دسشویی میرم اب میریزم درد میگیره جون پوستو کشیده خیلی ببخشید ولی واسه دفع نمیتونم زور بزنم نمتونم رحممو جمع کنم نمدونم داخلو چجوری بخیه زده وقتی رابطه داریم میمیرم و زنده میشم انگار میهاد جای بخیه ها شکافته بشه شوهرمم ادامشو پایین میگم

۱۷ پاسخ

سلام شهر ماهم بیمارستان خصوصی نداره و من طبیعی زایمان کردم ولی من لطف بزرگی که درحق خودم کردم این بود که ماما خصوصی برای خودم گرفتم واقعا هر کاری از دستش بر میومد برام انجام داد و خودش به بخیه زدن نظارت کرد واقعا زایمان سختی داشتم ۱۷ ساعت طول کشید ولی خاطره خوبی دارم ولی منم یکم جای بخیه هام درد میکنه من بخیه زیبایی میخواستم ولی بیمارستان دولتی انجام نمیدن

من طبیعی بودم خداراشکر خیلی راضی بودم بدنم امادگی داشت قشنگ عالی بود
ولی خدا لعنتش کنه اون بیشعورو خدا لعنتش کنه واقعا چه آدم پستی بوده من بودم به ولله طوری ابروریزی میکردم که بیرونم کنن اصلا😂😂

تو شهر ما راهش فقط ماما خصوصیه چون بیمارستان خصوصی نداریم من ماما داشتم از همون اول تا آخر خودش بالا سرم بود زایمانم خودش انجام داد خدا واقعا خیرش بده و عمر با غزت خیلی با تجربه بود نه درد زیادی کشید هم خیلی راحت و بدون بخیه زایمان کردم

خداروشکر که سزارین کردم
امیدوارم به بدترین شکل سر خودش بیاد عقده ای رو

الهی خیرنبینن منم یه روز کشتنم بعداورژانسی عملم کردن از نفرین متنفرم ولی بابرخوردای بدی که داشتن وقتی اومدم از اونجابیام گفتم الهی یه روزی اینجاروسرتون خراب بشه ولی به همه جا گزارش دادم که چقداینابرخوردشون بدبود وقت معاینه دستم ناخوداگاه میرف طرفشون پرت میکردن دستمومیگفتن دست نزنی بهمون دردمون میاد😪😪ولی دکترم خیلی مهربون بودهزاربار عذرخواهی میکردبابت معاینه هاش

پشت دربیمارستان کشیک بدیداومدبیرون جاخلوت گیراوردی انقدبزن تابمیره

وای خیلی بد بود
یاد زایمانم افتادم
ولی واقعا باید تا الان خوب میشدین
اینکه هنوز درد داری پس حتما مشکلی هست
حتما پیگیر شو ببین مشکل از کجاست

بستگی ب هر بیمارستان و هرمامایی داره
من از بیمارستان دولتی ک توش زاییدم راضی بودم اونجا همه خدا و پیغمبر صدا میزدن هیچ مامایی حرف بدی بهشون نمیزد

من براهمین چیزا سزارین کردمچ

خدا لعنتش کنه بخدا قلبم با حرفات درد اومد

وایییی خدا لعنتش کنه کثافط اشغال عوضی رو خدا لعنت لعنتش کنه پدرسگو. خدا به زمین گرم و سردش بزنه وای چقد عصبی شدم پیامتو دیدم. ریذم به کله اش

وای الهی بگردم چقد سخت 🥲🥲🥲خدا لعنتش کنه چقد بی رحم بوده خیر نبینه

😔😔😔😔وای وای قلبم خدا لعنتش کنه😭 حتی تصورشم ترسناکه

من اگ جات باشم میرم جرش میدم زنیکه پدرسگ بخدااگ امسال تو اگ شکایت کنن دیگ از این غلطا نمیکنن

خیلی کلافس میگه اگ پول داشتم هرجور بود میکشوندمش دادگاه ولی متاسفانه اینجا تا پول نداشته باشی حرفت ب جایی نمیرسه
جنبار دکتر رفتم میگه ترمیم نمیشه تنها راهش اینه بری برش بزنی دوباره بخیه کنن اونم شاید خوب بشه چون بد برش زده خدالعنتش کنه حالت عادی هم طولانی میشینم درد میگیره انگار بخیه دارمامیدوارم بدتر از بلایی ک سرم ادرد سرش بیاد هیچ وقت ازش نمیگذرم فقط خداروهزار بار شکر میکنم ک بچم سالم ب دنیا اومد چون وقتی اومد بیرون صورتش رو ب بالا بود همشون ترسبده بودن و میگفتن خیلی ریسکش بالا بوده امکان داشته گردن بچه بشکنه وای ک یادم اومد حالم دگرگون شد اشکام داره میریزه ازین همه بی رحمی فقط بخاطری ک بیمارستان دولتیه هیچ رحمی ندارن غسالخونه میمونه متاسفانه شهرمون بیمارستان خصوصی نداره

توصیه میکنم برای زایمان طبیعی حتما حتما مامای همراه بگیرین خییییلی کمکتون میکنه

چرا شکایت نکردید ازش

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۷ ماهگی
پارت ۴
ساعت ۹ اینا بودم که شده بودم ۹ سانت و اومدن برش زدن با تیغ قشنگ حس کردم و اون صدای که داد که باتیغ زد خیلی بد بود
کمکم بهم گفتم زور بزن من زور میزدم ولی بچه نمیومد بیرون خیلی زور زدم خیلییی دیگه توان برام‌نمونده بود میگفتم بخداا از این بیشتر نمیتونم نمیشههه بهم دستگاه تنفس وصل کردن
و یهو ۵ نفر ریختن بالا سرم یه ماما دیگه که با تجربه تر بود اومد بهم گفت الان ۹ سانت بازی حیفه بری سزارین همه زورتو بزن که بچه بیاد موهاشو داریم میبینم منم بخاطر حرفش و ترس از سزارین باهمه وجود زور میزدم ولی نمیومد😭
باز دوباره بهم گفت نگا هرموقع حس کروی درد داری و فشار به مقعدی میاد اونموقع زور بزن و زورتو ول نکن
منم هرچی اون میگفت انجام می‌دادم ولی نمیشد زورمو ول نکنم ینی اصلا امکان نداشت انگار نفسم داشت قطع میشد
میگفتم نمیشه بخدا نمیتونم ینی قشنگ مرگمو داشتم میدیدم من همینجور تا ساعت ۱۱ ونیم داشتم زور میزدم آخری که دیگه از حال داشتم میرفتم پرستارا تو گوش هم یه چیزایی میگفتن ینی واقعا حالم خیلی بد بود یهو چن نفر دیگه اومدن تو اتاق دوتا ماما اومدن رو شکمم دوتا پرستار هم یه شال سبز آماده کرده بودن و یه تخت برای بچه