۱۲ پاسخ

اعوذالله من الشیطان رجیم خانواده شوهر میگفتن باید با اسم باباشون ست باشه هردومن انتخاب کردم البته سیاست داشتم به این طرف یه اسم به اون طرف،یه اسم سرشون گرم کردم دقیقه نود بدنیا اومد اسم معلوم شد😂😂

من و شوهرمم مثل شما هستیم سریع انتخاب میکنیم دیگه هم عوض نمی‌کنیم

ما همون اول بارداری اسم دوتاشون انتخاب کردیم

وای من هزار تا اسم عوض کردم

من و شوهرم هم سریع انتخاب کردیم ستیلا رو خودم انتخاب کردم سلمارو شوهرم انتخاب کرد

اسم دخترمون رو خانواده خودم گذاشتن همه موافق بودن اسم پسرم هم خودم انتخاب کردم باز همه موافقت کردن

از کودکی آرزو داشتم اسمم فاطمه باشه
وقتی فهمیدم بچه ام دختر هیچ نگفتم وشوهرم گفت فاطمه ولی فامیل شوهر فاطمه رو زیاد داشتن گفتن نه ما فاطمه داریم شوهر گفت شما یخچال دارید ما یخچال نخریم
شما خودتون فاطمه دارید من که ندارم من باید بزارم فاطمه این شد که من به ارزویم رسیدم

پدرشوهرم اسم بچه ی اولموگذاشت پسربودمیخواست اسم پدرش که عباسه بذاره ماهم یه امیراضافه کردیم شدامیرعباس امامن میخواستم امیرعلی بذارم حتی توشکمم که بودامیرعلی صداش میکردم اماهمسرم اسم دخترمونوبه من واگذارکردومنم اسماگذاشتم

من انقدر وسواس هستم رو این چیزا
من از بچگی عاشق اسم باران بودم
ولی وقتی دخترم و باردار شدم پیجهای اسم و پیدا نمیکردم همون اسم مورد علاقمو گذاشتم
ولی یه پیج پیدا کردم بعدش عاشقش شدم
چ اسمهای با اصالتی معرفی میکنه
از الان کلی اسم برای بچه های خودم و فامیل کنار گذاشتم

منم روزای اخر انتخاب کردم تیام میخواستم بزارم چون مشترک بود نزاشتم ولی عاشق اسمشم

من از زمان مجردی اسم امیر ارسلان دوس داشتم

بعد باباخدابیامرز دوسال قبل دنیا اومدن پسرم فوت شد اسمش رضا. بعد من خواستم ترکیبی با رضا بذارم.
گفتم ارسلان رضا ولی همه گفتن سخته و...
تا اینکه بعد سه روز شد امید رضا چون بعد مرگ پدرم پسرم شد امید زندگیم

کی فهمیدی پسره پس؟

سوال های مرتبط

مامان کسری و کوهیار🤱 مامان کسری و کوهیار🤱 ۵ سالگی
مامان آرسام و تو دلی مامان آرسام و تو دلی ۵ سالگی
مامان شاهان وتو راهیم مامان شاهان وتو راهیم هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان مهدیار و ارمیا مامان مهدیار و ارمیا ۵ سالگی
سلام یه سوال ذهن منو درگیر کرده مانده بودم اینجا بپرسم یا ن خیلی خودم ناراحتم کلافه شدم اینقدر فکر کردم دوروزه پیش رفته بودم خونه پسر خالم پسرم یا بچه پسرخاله ک‌ یکسال از پسر من برگتره داشتن تو حیاط بازی می‌کردن ما هم داشتم حرف می‌زدیم بعدش گفتم برم ببینم بچها چکار میکنن دیدم پسر پسر خالم پشت پسرم وایستاده و شلوار پسر منو کشیده پایین من برموقعه رسیدم یعنی اولش بود دعوا کردم و پسر خودمو دعوا کردم و آوردم بعد از چند دقیقه آمدم خونم دیگ ب مادرش ک میشه دختر خالم چیزی نگفتم از پسرم پرسیدم گفتم اون ب من گفت این کارو کنیم من نگفتم و نمی‌دونستم منم پسرمو‌ چندتا زدم اینقدر ک ناراحت بودم فقط اولین بار بود این کارو دیدم من برام سواله ماندم چکار کنم از سرش بپره ب باباش هم نگفتم چون خیلی حساسه همیشه میگه جایی میری مراقبش باش با کسی بازی می‌کنه حواست باشه کار بد ب بچه یاد ندن منم بخدا ماندم چکار کنم میترسم دیگ هم ب خودم قول دادم حواسم بیشتر بهش باشه چکار کنم الان من کمک کنید دارم دیوانه میشم
بابای رایان بابای رایان ۵ سالگی