۱۳ پاسخ

زندگی بعد از بچه همینه منم زیر فشار دو تا بچه دارم له میشم وسایل ارایشی خریدم حتی نمیتونم نگاشون کنم هر کی میبینی بعد از بچه آرایش داره و اعصابش راحت یا مادر جوونی داره که داره بچه اشو براش بزرگ میکنه یا مادرشوهر مهربونی

دقیقا عین دختر ممن

بعضی بچه ها همنطور هستن سینه خیز نمیرن ، چهار دست و پا هم نمیرین یهویی تو یک سالگی شروع به راه رفتن می‌کن
دختر داداشم همینطوری شد

سلام
دقیقا منم مشکل شما رو دارم
میشه گفت اکثرا همین مشکل رو دارن ، شما تنها نیستی
ان شاءالله بزرگ‌ بشن واسه امون جبران کن
واسه همینه خدا گفته بهشت زیر پای مادران هست

اره درکت میکنم بدون کمک سخته خیلیم سخته ولی اگه بشینی بهشون فکر کنی بیشتر سخت میگذره این دورانم تموم میشه و میمونه ی خاطره

خوب کاری کردی شیر خشک ندادی اینم بزرگ میشه و خستگی از تنت در میاد فقط مواظب باش دوباره مثل من باردار نشی

من تازه مادرم دو سال پسرمو برام ساپورت کرد کنارم بازم الان برای بچه بعدی پیش ام نیس داغون شدم

عزیزدلمممم خیلی خوب درک میکنم حرفاتو چون پسر نارس داشتم که قدرت بلع نداشت نمیتونست سینه بگیره با کولیک و فتق ناف و الآنم آلرژی به اکثر مواد غذایی
کاملا هم دست تنها حتی شوهرم شب ۱_۲ میاد صبح ۷_۸ می‌ره
اما ازت می‌خوام چشماتو ببندی و فکر کنی که دو سه سال دیگه تمام این روزا گذشته بچت مستقل تر شده حتی دستشوییش رو میگه و باز میتونی ب روتین قبلی برگردی

یا همسر بادرک و باشعور و مسئولیت پذیری

میفهمم چی میگی،بخدا منم تو همین وضعیتم،منی ک اگه دوروز پشت سرهم لاک ناخونم یه رنگ بود دق میکردم،دوروز یبار باید عوض میکردم،هرروز موهامو یه مدل درست میکردم،هرروز باشگاه و دوش و تفریح و مهمونی،حالا اینا ب کنار ۱۵روزه مشغول اساس چیدنیم،هنوز نتونستم خونه رو بچینم،۴ماهه خونه مادرمم ولی بچه م انقد بد قلقه و غرغرو ک جزخودم هیچکی نمیتونه آرومش کنه،۵روزه حموم نرفتم دارم میمیرم،مامانمم مریض شده کلی کمک حالم بود الان دارم داغون میشم،شوهرمم خیلی خیلی کمک حالمه ولی ۵صبح میره سرکار ۸و۹شب میاد اون تایمم میخواد کمک کنه نمیذارم چون واقعا خیلی دلم میسوزه براش،زیر فشار قسط و قرض و بدهکاری و هزارجور کوفت و زهرمار دیگه س،فقط دلم میخواد چشامو ببندم باز کنم ببینم بچم ۴،۵ سالش شده،یک ماهه درست و حسابی نخوابیدم ۱۲شب میخوابه ۶صبح بیداره،بعد مشکل اینجاس ک تو روز اصلا نمیخوابه یا اگرم بخوابه فقط ۲۰ذیقه طول میکشه،خللصه اینکه خواهر تنهانیستی....حالا خدا کمک کنه بهمون قدرت بده اینارو بسلامتی رد کنیم

الهی . شرایطتون درست مثله دوستمه. دیروز صحبت میکردیم میگفت بچه رفلاکس داره و یبوست ۸ ماهشه. هر کار میکنه درست نمیشه. رفته بود مصاحبه یه شرکت ترک با درآمد لیر خواستند به خاطر بچه نمی تونه بره . همسرش گفته مهد نباید بفرستید. میگه مامان تو که قهر کردی که ما بچه دار شیم حالا میخوام برم سرکار بیا نگهش دار. اونم خودشو زده به مریض ی. خلاصه حسابی اعصابی بود. داره سعی میکنه یه پرستار پیدا کنه حداقل. یکم برنامش به قبل نزدیک بشه. به شرکته گفته از ماه دیگه میام.

سرکار نمیری مگه؟؟؟
خیلی بچها نمیرن سینه خیز نگرانی نداره

شاید زیادی سخت گرفتی مثلا شیر نمی‌خورد چرا شیرخشک ندادی چرا قطره چکون دادی شیشه میدادی حتما که نباید شیرخودت بخوره

سوال های مرتبط