از حرفا و قضاوت بقیه بخصوص خانواده شوهر متنفرمممممپ
چون سزارینی امروز اول ودوم شیرنداشتم
هی مادرشوهرم راه میرفت دعا میکرد میگفت خدایا به نوم کمک کن به مادرش شیر بده
هی به بچه های خواهرشوهرم سیدن میگفت بیاین دست بکشین شیر بیاد😐 هی خواهرشوهرم اومد سینم و فشار میداد از درد گریه میکردم داد میکشیدم میگفت باید تحمل کنی تا بیاد
همه اینارو تحمل کردم
خداروشکر الان جوری شیر دارم که میدوشم به بچه های بیمارستان اهدا میکنم...
شب اول چون سینم خشک بود بچم از صب چیزی نخورده بود مامانم و مادرشوهرم بیمارستان بودن
مادرشوهرم از سر شب رفت رو یدونه تخت اونجا خوابید
بچم بیقراری میکرد تکون نخورد
منم که درد داشتم
مامانم کل شب و بچه رو راه برد سرپا جمع و جورش کرد
اخر از گشنگی خودم گفتم براش شیر خشک بگیرین
دیگه بهش دادیم
بچم بد سینه ست
حالا همون مادرشوهرم تا صب تکون نخورد طلبکار شده چرا بهش شیر خشک دادین الان سینه نمیگیره تقصیرمامانته
۷ روزش شدهاز همون روز اول رفتن تا الان یه سر نزدن
پدرشوهرم هنوز نوشو ندیده اونوقت از اونور فقط غر غر میکنن پشت سرمون حرف میزنن

۲۳ پاسخ

چقدر پررو و وقیحن بعضی ادما… چرا اجازه میدی انقدر راحت توو شخصی ترین مسائل خودت و بچت دخالت کنن؟ خواهر شوهرت چیکارس که بیاد سینتو ماساژ بده!! یکبار محکم حرفتو بزن و نذار انقدر آزارت بدن!

چرا اجازه دادی به سینت دست بزنن من که کسی بخواد اینکارو کنه جرش میدم اصلا ازاینکار خوشم نمیاد

بگو خدااایاااا به بچم کمک کن و یه عقلی به این مادربزرگش بده 🙄🙄🙄🙄

😬واقعا چقدر سخته که اونارو تحمل میکنی...من خداروشکر دخالت نمیکنن اصلا حتی تا ۱۰ روزگی نه مادرشوهرم نه خواهرشوهر هیچکس نمیاد پیش منو بچه .مادرم فقط پیشمه

واای خدایا من از خوندنش حرصی شدم محل نده بابا چه رویی دارن اصلا این چیزای شخصی ب کسی چه ربطی داره جوری رفتار کن متوجه بشن ک تو هرچیزی دخالت نکنن

ب جهنم .توجه نکن

چقدر تو منی😫
منم مادرشوهرم ی همچین ادمیه ک فقط حرف میزنه
پدرم درمیاد باهاش🫤🫤😕😕

توجه نکن به تخمت باشه
مادرشوهر منم همینجوری بود
مثلا شب اومد تو بیمارستان پیش من باشه رفت تو نماز خونه تخت خوابید
منم انژوکت تو دستم بود نمیتونستم بچمو بغل بگیرم تا صبح مردمو زنده ضدم دست تنهایی...
بعد به خاطر همون که نمیتونستم شیر یدم شیر خشک دادم
الان طلبکاره میگه چرا شیر خودتو ندادی
خدا ازشون نگذره که اینقدر بیشعورن
انگار با عروسا دشمنی خونی دارن

این داستانا همه جا هست گلم بی خیال باش

اوه چرا اجازه دادی که انقدر تو‌کارتون دخالت کنن
چه لزومی داره مادرشوهر هم پیش شما میمونه 😐
خواهر شوهر چه اجازه ای داشته دست زده به سینت خودت همسرت مادرت کسی نبود
عزیزم خودت رو دادی بهشون

چه بی‌شعور و وقیحن‌ خواهرشوهرت اصلا به چه‌حقی گذاشتی دست به سینت زد اصلا چه بی‌شعور و بی حیااا

همه حرفا به یه ورت
خودتو وبچتو وشوهرتو عشق است چیکار به بقیه داری

منم فککنم از این چالشا داشته باشم
چون حالا ک ب دنیا نیومده گفته بود
که باید شیر خودتو یدی شیر مادر ی چیز دیگه اس

ای وای چرا این جورین من مادر شوهرم مثل ماه میمونه همش احوالم میپرسه سر نماز دعام میکنه که زایمان راحتی داشته باشم یک گریه ام گرفت که از زایمان میترسم اونم گریه اش گرفت و کلی نصیحتم کرد همش ازم میپرسه چی برات بخورم یا بپزم بخوری منم به جون و دل دوستش دارم همش به شوهرم میگم زنگ بزن بهش احوالش بپرس مریض ببرش دکتر

شیرتو بزار فریزر برای بچه خودت چند روز اول ک بشیر میای شیر زیادی میاد بعد دوباره کم میش فریز کن بدردت میخوره

برن به درک، چه پرو، ولی دعا کرد برات شیرت خوب اومد😄

خانواده شوهرت برای همون بسطام

ولش کن عزیزم خانواده شوهر هم همین به خودتو بچت برسه زیا اهمیت نده باز بیای جوش اون کنی تو این شرایطط

خب شوهرت یچی بشون بگه

مهم همسرته که پشتت باشه بقبه طایفش دایورت به یه ورت

خوب حالا شیر خشک بدی چی میشه چقدر نفهم

اوه گوش من ازاین حرفا پره ولشون کن بابا برن گمشن

چقدر بیشعوره
بنظرم با همین صراحتی که داره اذیتت میکنه توام جوابشو بده نزار پروو بشه
من خداروشکر مادرشوهرم اینطوری نیست ولی گاهی چارتا تیکه میاد که یا محلش نمیدم یا خیلی واضح و محترمانه جوابشو میدم

سوال های مرتبط

مامان شکوفه گیلاس مامان شکوفه گیلاس ۴ ماهگی
سلام مامانا امیدوارم خوب باشید. من یهدچالشی دارم ممنون میشم نظرتون رو به من بگین تا بتونم این چالش رو سپری کنم.
دختر من سه روزگی دچار زردی شد و بیمارستان بستری شد. قبل از اون از سینه خودم شیر میخورد.از همون اول هم یه مقدار برای میک زدن تنبل بود. وقتی دچار زردی شد دیگه میک نمیزد و شربع خوابش میبرد برای همین من با شیشه شیر بهش شیر دادم. زردی اش بعد از مرخص شدن از بیمارستان با اینکه زیاد بهش شیر میدادم باز بالا رفت و ما شیر خشک رو شروع کردیم و 2 روز با شیشه بهش شیر خشک دادیم و دلیل زردی شیر مادر بود و زردی بعد از دو روز مقدار زیادی کم شد.
خدارو شکر از زردی عبور کردم ولی الان چالشی که دارم اینه که حس میکنم شیرم اونقدی نیست که دخترم رو سیر کنه من همچنان شیر خشک رو هم با شیشه به بچه ام میدم یه وقتایی هم سینه خودمو میگیره و یه مقدار میک میزنه. مشکلم ابنه که دوس دارم بچه ام از سینه خودم شیر بخوره و شیر خشک رو کنار بگذارم. ایا له نظرتون دیگه شیر خشک بهش ندم و چند روز با بد خلقی هاش بسازم شاید عادت کنه به همون سینه و بیشتر میک بزنه؟ میشه اگر راه حلی دارین بهم بگین؟ پیشاپیش ممنونم