سلام خانوما خوبین پسرم رو دیشب بردم دریا تو ی لحظه دستشو ول کردم ک بره بازی کنه ی لحظه دیدم غیبش زده تا نیم ساعت پیداش نبود آنقدر دیگه دنبالش گشتم دیگه خسته شدم دیگه نای گشتن راه رفتن نداشتم یهو چشمم خورد ب پسرم دیدم داره میره تو ی جاده تنگ تاریک بدوبدو کروم گرفتمش بغلش کردم انگار صدسال از عمرم کم شده بود این بچه از هیچ چیزی نمیترسه چکار کنم بترسه دستشو از دستم جدا نکنه از من دور نشه جایی نره بدون من آخه گم شده بود گریه هم نکرد داشت خنده میکرد

وای برعکس بچه من اگه سر برگردونه تا من نیستم دنیا رو میزاره رو سرش برا لحظه‌ای ازم جدا نمیشه

قصه براش زیاد بگید

این بچه ها ادم رو پیر میکنن پسرم
اینجوری بود
دخترمم با همه زود دوست میشه یعنی یه غریبه بگه دستت رو بده بریم میره 🫤

سلام دخترمنم همینطوره خیلی کنجکاوه من انقد حرص میخورم من همش میترسونمش اونم تو خواب واقعا کابوس میبینه خودمو سرزنش می‌کنم که چرا ترسوندمش چون چاره ای ندارم ی جا نمی شینه🥺😭

نیم ساااعت؟این بچه نمیترسن بخدا 😐 وای من ماهور کنارم هست انگار نمیبینم ی لحظه قلبم وامیسه اونروز کل خونروز گشتم ن جوابمو میداد ن چیزی گفتم این کجا غیب شد اخه دیدم پشت بخاری اتاقش درازکشیده😐

دارم یه نسخه ازش
مامانم که تا حالا باهاش بیرون نرفته بود که ببینه چه شیطونی هس
اون سری اومد خونمون رفتیم خیابون بعد که اومدیم همش میگفت مامان خدا صبرت بده خدا عمرت بده با این شیطونک
میگفت من 5 تا بچه بزرگ کردم به اندازه دختر تو شیطونی نگردید
دختر منم یدفعه بی مهابا میره
چند بار رفتم پشت ماشین ها یا ساختمون ها قائم شدم گریه میکنه اما باز ده دقیقه بعد یادش میره
منم موندم چه کنم هرچی داستان میگم هرچی نصیحت انگار نه انگار

پسر من هم همینطوره و راهکاری براش پیدا نکردم 😅 بعضیا میگن بترسونیدش از این رفتار اما من هیچ وقت این مستقل بودنش رو خراب نمیکنم اما بیشتر به خودمون سختی میدم که پا به پاش میریم خودم یا همسرم