۹ پاسخ

عزیزم حرف هاشو بشنو محل نده کار خودتو بکن خیلی ام حرف زد بگو مادر جان من صلاح بچمو از همه بیشتر می‌دونم خودم مادرم نزار اختیار بچتو بگیره دست چون بچت دو تربیته میشه

همه به منم میگفتن بچت گشنشه اخر گفتم دکتر بردم گفته زود به زود شیر بذی رفلاکسش شدید میشه الان کار شما باعث مریضی بچم میشه دیگه کمتر نیگن !ولی فکر نکن که لین حرفا تموم‌میشه همیشه میشنوی

بمیرم برات درکت میکنم منم اولین باری که مادر شدم ۱۹ سالم آخ که چه عذاب هایی به بچم دادم رو حساب حرف مادرشوهر.حرفشو گوش میدادم بخاطر اینکه خودم سنی نداشتم و بی تجربه بودم فقط دلم میخواست بچم اذیت نشه الان فقط یادم میفته عذاب میکشم و اون عین خیالش نیست.مثلا با شیر دوش شیر دوشیدم دید شیرم زرده خب آغوز بود دیگه گفت این چیه شیر نباید این رنگی باشه باید سفید باشه بچه مریض میشه بدوش بریز دور تا سفید بشه بعد بده بچه من احمق هم گوش دادم شاید اندازه ۲تا کاسه ریختم دور.یا اینکه بچه من کولیک داشت تا صبح گریه میکرد این میگفت شاید به شیر تو حساسیت داره من خر هم بهش گوش دادم و یک روز کامل به بچم شیر ندادم اونم بردش پیش خودش شیر خشک بهش داد فقط هدفش این بود بچم به من عادت نکنه تا فقط پیش اون باشه و منم فقط میگفتم حتما کلی تجربه داره و من به عنوان مامان اولی باید حرفش رو گوش بدم.انقدر دخالت کرد که بچه من دوتربیته شد و الان که تقریبا ۱۱سالشه مشکلاتی داریم و الان راحت خودشو میکشه کنار و میگه تربیت با مادره.
بازم الان دوره ی بهتری شده اینستا هست گهواره هست مادرا آگاه ترشدن توروخدا نذار هیچکس تو کارای بچت دخالت کنه بچتو بغل کن از لحظه به لحظه ش لذت ببر و کار خودتو انجام بده هر جایی هم سوال داشتی سرچ کن یا از دکتر بپرس ولی به حرف هیچکس گوش نده که بعدها مثل من عذاب واست نمونه😭

یک عدد زخم خورده از مادر شوهر هستم جوری که روز آخری که پیششون بودم کلی داد و بیداد کردم زدم از خونشون بیرون...از بس تو همه چی دخالت میکرد و زندگیو واسم زهرمار کرده بود

این نظر شخصی منه
منم با خانواده شوهرم یکجا زندگی میکنم
اولا بگم نمیدونم شاید مادرشوهر من زن خوبیه
چون کلا تو کار من دخالت نمیکنه حتی بچم بیدار باشه بازی کنه هم از من میپرسه که برش دارم یا نه
بعد این که ما موقع غذا خوردن باهمیم فقط اون کلا آشپزی میکنه
یه خواهرشوهر دارم 14 سالشه اون اوایل همش میومد بهم میگفت آیسو رو بده باهاش بازی کنم من نمیدادم و رک میگفتم پیش خودم باشه خیالم راحت تره خودم اومدم میارمش که دیگه الان عادت کرده نمیاد بگیرتش چون چند بار نه شنیده
الان دیگه نه تنها مادرشوهرم بلکه پدرشوهرم و خواهر شوهرامم هروقت مسخوان به بچه دست بزنن ازم اجازه میگیرن واسه همشون عادت شده

یکم امیدوار شدم . مثل این ک همه ماها ک خونه هامون با خانواده شوهر یکجاست همین مشکلو داریم😑من دیگه توبه کردم تا خونمون کنار خانواده شوهرمه دیگه بچه بیارم . بس ک مدام یا میخان بچمو ببرن یا میان میشینن . مدامم نظر دهی تو همه مسائل .

هوففف دس رو دلم نزار منم عین توام بچم خوابه میاد رو سرش میشینه داد میزنه دستو پاشو میکشع بیدارش میکنه بعد میگیرتش بغل میگه بخوابونمش انگار مدال خوابیدن بهش میدن یا لجمو درمیاره شبیح دخترامه شبیح پسرامه منم میگم پس ب کیی ببره ب شما رفته بعد میگه نبریش خونه خودتون یبار مامانم خواست رب درست کنه گفت نبریش بویه رب میزنه ب بچه😫😫😫😫دیونم کرده از اینورپ گوش نمیدم ب حرفاش قهر میکنه شوهرم باهام دعوا میکنه خستم از این زندگی نکبتی

دائم پیشته مگه ؟؟

شیر تا ۲ ساعت تو دمای محیط خراب نمیشه

سوال های مرتبط

مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۵ ماهگی
مامانا خیلی از دست مادر شوهر نفهم و بیشعورم عصبیم بچم دائم گریه میکنه شیرش میدم سیر میشه نمیشع گریه میکنه حالا اومدع چرت و پرت میگه حتی همش از دست اون شیرم داره خشک میشع میگه تو شیر نداری بچع سیر نمیشه میخاد دائم شیر خشک بدم بخدا من شیر خشک تا سینم میدم حتی سینم دیگ مثل روزاس اول پر شیر خیلی کم میاد همش از دست مادرشوهر اشغالم انکار خودش بیشتر از من بفکر بچمه دلم خونه بچم مریضه میگه هیچیش نیس با همچنین ادمای نفهم و احمق چ کاری میشه کرد من خیلی دلم گرفته چون شیرم داره خشک میشه بحرفش گوش دادم و بیشتر شیر خشک دادم ب بچم حالا اومده منت گذاشتع این چن روز ک برام غذا اینا درس میکرد میگه تو از خرج و پول شیرخشک میترسی خسیسی نمیخای خرج کنی من چی بش بگم من حالم ایقد بده اصلا حوصلشو ندارم خیلی نفهم و بی درکه من این چن روز ک شیرم انگار خیلی کم میاد دلم خونه دلم فقط میخاد گریه کنم دلم نمیاد بچم شیر خشکی بشه خصوصا الان ک نوزاده ب حرف این احمق گوش دادم شیرم خشک شد😭😭😭حالا اومده کلی چرت و پرت بارم کرده