۳ پاسخ

اون لحظه یهو یادم میادک اون کنجکاوه و خیلی کوچولوئه بعدازخداپناهی ب جزمن وپدرش نداره ...میگم بهش مامان جون پسرقشنگم بیا اینجا باهم بازی کنیم یاسریع حواسشوپرت میکنم ..خداروشکرمیکنم ک سلامته و میتونه شیطنت کنه عزیزم

منم زود عصبی میشم اما تو این موارد خیلی آرومم چون اون بچه است و درکی نداره و تو سنی هستش که باید کشف کنه وقتی یه کاری میکنی اول نگاه میکنم میبینم کارش قابل جبران همین آرومم میکنه

مثلا دیروز رفته بود در روغن باز کرده بود ملاقه را برداشته بود یه ملاقه هم روغن و ریخته بود رو گلیم آشپز خونه خواهرش که دید سرش داد زد بعد خودم رفتم برداشتم فقط خندیدم اونم خندید تمیز کردم با اینکه تازه فرش و شسته بودم

من دقت کردم عصبانیتم میره توی دندونم قشنگ انکار بچم نفرینم می‌کنه اخم کنم بهش حتی نمی‌دونم چرا انگار خدا میزنه پس کلم یعنی هر روزی که کم طاقتی کنم براش دندون هام همه درد میگیره خداروشکر کاش تا آخر عمرم هر وقت ناراحتش کنم زجر بکشم بچه ی بی پناهم اینم بگم دعواش نمیکنم اصلا اصلا اما خب کم طاقت بشم براش می‌فهمه کلن زود

سوال های مرتبط