گشنم بود که مامانم با کسی که اونجا کار میکرد حرف زد گفت یه چیزی بده بخوره اما پرستارا گفتن به هیچ عنوان بهم غذا ندن ابم هم فقط ساعت ۱۲شب به اونور باید میخوردم اونم نه زیاد.
ولی ۱۲شب یه شیرینی خوردم که بتونم به بچم شیر بدم .که خوابیدم فردا صبح دکتر اطفال اومد گفت بچم زردی داره قندش پایینه🤨
اونجا متوجه شدم شیرم کمه برای بچم فوران براش شیر گرفتم بخوره 🤦‍♀️اما پرستا میگفتن اره ممکنه افت فشار کنه ال شه بله شه از من به شما نصحیت اصلا اصلا به حرفشون توجه نکنید چون بچه شیر نخورده بود اینطوری شده بود🤦‍♀️🤦‍♀️همسرم ترسید فوران گفت بستریش کنیم حالا من میگم نمیخاد همسرم میگه بزار بستری شه🤦‍♀️من به مامانم گفتم براش شیر درست کنه شیر خوردبچه قندش خوب شد🤦‍♀️اونام گفتن نه دیگه باید بمونه ببینیم وضعیتش چه جوریه خلاصه گفتم تا ۶بمونه من مرخص شدم اونم مرخص بشه رفتیم مرخص کنیم گفتن نمیشه باید پول کامل بدین دیگه ماهم مجبور شدیم پول کامل بدیم بهشون خلاصه اون شب بااون وضعم روی یه صندلی خوابیدم 🤦‍♀️خدا میدونه چقدر سخت گذشت بهم اومدم خونه حالم اصلا خوب نبود کلی هم خانواده اومدن خونمون😭داشتم از خستگی میمردم کلی ادم بودن خونمون هعی شیر خودتو بده فلان کن بسار کن تو اون وضعم هیچی ازم نمونده بود😭

۲ پاسخ

متنفرم از ادماي بيشعوري كه نميفهمن كسي كه از بيمارستان امده مريضه نياز به استراحت داره اي خدا همه ناراحتي منبراي روز زايمانم همينه اميد وارم ديگه مثل زايمان پسرم خونه پرررر از ادم نباشه

حداقل کسی میخواد بیا دیدنی چند روز صبر کنه بعد زایمان بیاد😑اخه تااااا زن از بیمارستان رسید خونه که شما هم نباید بیاید. ای خدااا

سوال های مرتبط

مامان آقا آرتا مامان آقا آرتا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۸:
حتی اگه شیر دارید به بچتون شیرخشک بدین اولش
مگه اینکه بچتون قشنگ شیر بخوره من شیر نداشتم همه میگفتن نه شیرخودت یه قطره هم باشه کافیه شیرخشک نده
فرداش خواهرشوهرم اومد مامانا رفتن خونه
ارتا خداروشکر شکمش خیلی خوب کار میکرد
خواهرشوهرم منو تا اخر عمر مدیون خودش کرد من از بس که درد داشتم نمیتونستم حرکت کنم
حتی پوشکمم اون عوض میکرد چون سوند داشتم نمیتونستم پاشم
ساعت ۵ شد اومدن سوند رو دراوردن و گفتن اروم پاشو اگه سرت گیج میره از تخت پایین نیا اصلا هم عجله نکن
من اینقدر بغضم گرفته بود چون اون بیمارستانی که میخواستم زایمان کنم قرار بود اتاق خصوصی بگیرم شوهرم پیشم باشه
همش با خودم میگفتم اگه سزارین باشم موقع راه رفتن علی هوامو داره
خواهر شوهرم اومد منو گرفت برد دستشویی اینقدر درد داشتم که همش میگفتم ای کاش طبیعی زایمان میکردم
کم کم راه رفتم شوهرم هرچی اصرار کرد که بیاد کمکم کنه گفتن نمیشه
کم کم ارتا از گشنگی لجبازی هاش شروع شد ماهم همش میگفتیم حتما دلش درد میکنه
همین گشنگی باعث شد بچم زردیش بره بالا
شب تا صبح بچم فقط گریه میکرد
یه خانومه ۲ بار بهم گفت به بچه شیرخشک بده من خنگ حرفشو گوش نکردم
صبح شد دکتر اومد گفت مشکلی نداری مرخصی ولی از بچه باید ازمایش زردی گرفته بشه
ازمایش گرفتن دیدن زردیش ۱۱ هست گفتن باید بستری شه...
مامان Gandomi😍 مامان Gandomi😍 ۶ ماهگی
تجربه زایمان
سلام به همه ی مامانا، من ۹ روز پیش تو ۳۷ هفته ۲ روز زایمان کردم… داستان این بود که صبح رفته بودم واسه سونو وزن و بیوفیزیکال که بهم گفت وزن ۲۷۰۰ و همه چی خوبه از ظهر فشارم همش ۱۳/۵ بود دکترم تلفی بهم گفت بهتره برم سونو داپلر که اگه همه چی خوبه ختم بارداری بهم بده چون دیابتی بودم قرار بود هفته بعدش ختم بدم، شب رفتم سونو داپلر که همونجا بهم گفت بچه رشد نکرده و ۲۳۰۰ بیشتر نیست و بهم ختم بارداری دادن ساعت ۱۰ شب بستری شدم و فشارم رسید به ۱۶ و اورژانسی سزارین شدم ساعت ۳ صبح، بچم با وزن ۲۲۰۰ به دنیا اومد ولی خداروشکر نه دستگاه رفت و نه بستری شد روز سوم زردی گرفت با عدد ۱۰/۷ که گفتن چون وزنش پایینه خطرناکه دستگاه دو‌روز خونه گذاشتم رسید به ۱۰/۲ و خیلی تغییر نکرد… چون تو‌روز پنجم ۲۳۰۰ شده بود دکتر گفت بهتره چند روز دیگه بگذره و تا میتونی بهش شیر بده که زردی دفع شه …. قراره امروز بریم دکتر، گفتن اگه طی این سه روز ۱۰۰ گرم اضافه کنه بستری نیاز نیست و تو خونه با شیر دادن زردیش رو‌کنترل کنیم که ان شاءالله تموم شه… برام دعا کنید عصر که میرم دکتر همه چی خوب پیش رفته باشه