دخترم ساعت شش بلند شد شیرمیخولست روپام بودمنم براش شیردرست کردم عاقا داشت تو خواب خرناس میکشید یهو باعث شد دخترم بیدار شه شیشه شیرو تف کرد بیرون بعدش هرکاری کردم نمیخوابید نقرمیزد چون گرسنه بود وشیشه شیرم نمیکرفت یه لحظه صداش کردم که یه چند کلمه بگو اروم شه شیرشو بخوره بلند شده میشه کارمون شده شبا دیرخوابیدن صبا ساعت شش بلند شدن گفتم چراچرت میگی دخترم امروزو اونم بخاطر صدای اگزوز تو بلند شد برداشته شیشه شیرو پرت میکنه اونطرف خونه .بااین مردای دیوانه بخدا ماییم که سرمیکنیم انقد که من بساز بودما خم به ابرو نمیارم مگرنه الان سه تا گرفته بود طلاق داده بود اتقد که گند اخلاقه..
بعدشم جوراباشو پوشید یه چند کلمه بارم کرد رفت انگارمن دوس دارم ساعت شش صبح بلند شم

هممون با یکی از این دیوونه ها داریم سر و کله میزنیم تو به دل نگیر اینا فکر میکنن بچه ها رو از خونه بابامون آوردیم خودشونم حقشون جنیفر بوده با ازدواج با ما حیف و میل شدن

اگه یک بار خوب ادبش میکردی بار بعد اینجور برخورد نمیکرد همین باعث شده با اخلاقاش باعث عصبی شدن بچه بشه

ولش کن همون بهتر ک رفت

ول کن بابا اصلا عین خیالت نباشه
همشون پررو وعوضی هستند

خاک برسربی لیاقتشون حیف زن وبچه وخانواده اصیل

فقط خوشی و خنده بچه رو میخوان مردهای پرروووک همشون همینن

ول کن اعصابتو خورد نکن همشون همینن انگار از خونه بابامون اورده بچه رو فقط درست کردن بچه رو بلدن
بعدش دیگ ن مادرو درک میکنن ن چیزی
اخرشم میگن مگه چیکار میکنی یه بچس دیگه
من الان ن باهاش زیاد صحبت میکنم ن جایی میرم ن چیزی درخواست میکنم ازش راحتترم اعصابمم خورد نمیشه