مامانا امشب مهمونی بودیم دخترم بماند ک چقد شلوغ کاری کرد گرسنه بود براش بیسکوییت مادر درست کردم بدم گیر داد گریه ک الا بلا بده خودم بخورم با قاشق اگه میدادم کثیف کاری میکرد خونه مردم بود همه اونایی ک اونجا بودن گفتن ای بابا بده بخوره بزار خودش بخوره بچس چی میشه ی چیز بنداز زیرش خودش بخوره
خلاصه با اصرار اونا گذاشتم بخوره بعد ک دادم یکی میگف عع لباسش کثیف شد یکی می‌گفت وای ریخت رو سرش یکی می‌گفت وای از زمین جمع کرد خورد نزارش یعنی دیوونم کردن دیگه گوه تو مهمونی ک هیچکس درکی از بچه کوچیک و مادر بدبختش ندارع

اگه به حرف بقیه باشه که باید دست و پای بچه رو بست که یوقت کثیف کاری نکنه اصلا اهمیت نده باید تو مهمانی‌ها ببریش تو اتاق جای خلوت که کسی ام چیزی نگه

اه همیشه یه مشت فضول هستن ک اعصاب و روان آدمو خراب کنن

از من ب تو نصیحت ب حرف هیچ احد و ناسی گوش نکن هرچی دلت میگه همون کارو بکن

مردم کارشون حرف زدن ه بشنو ولی گوش نده، دقت نکن
حررررررررررف میزنن فقط
من دیگه خودمو میزنم به کر گوشی

ما مهمونی رفتیم زن و شوهر وسواسییییی
من نشوندمش روی مبل غذاشو دادم سکتههه کردم که الان نریزه واقعا ترسناک بود،مبلشون پلاستیک داشت میریخت هم قابل دستمال کشیدن بود اما واقعا سخت بود
صاحبخونه مدام چشمش به بچه ها بود که کثیف کاری نکنن
حالا از شانسش پسر من که دیر به دیر پیپی میکنه خونشون پیپی کرد بوی پوشکش دستشویی شونو فنا داد، بچه برادرمم بالا اورد طفلی از یه سمتم اون به چخ داد خونه رو

من اگه جایی برم مهمونی و ببینم میخان دخالت کنن تو غذا خوردن بچه ام ..دخترمو میبرم تو ی اتاق تنها غذا بخوره..بعدم اگه لباسش کثیف شد همونجا عوض میکنم ..دختر من یک ماهی هست هرچی من میخورم اونم میخوره دختر تو هنوز باید جدا غذا درست کنی؟