خسته ام از شوهرم و حرفاش.همش ازم ايراد ميگيره تو مادري كردن.تا يكم عصباني ميشم يكم دعوا ميكنم بچه ام ميگه تو ديوونه اي بلد نيست مادري.ولي از اونور نميبينه زحمتامو خستگيامو.همش ميگه منم خسته ام ولي چيزي نميگم.خسته ام كرده همش عذاب وجدان ميده بهم .تا يكم جدي با بچه ام حرف ميزنم دعواش ميكنم.خب منم ادمم بيخوابي خستگي اينجوريم ميكنه

حق با توعه‌
حق باهمه ما مادرا وزنهایی ک درک نمیشیم کسی بیخوابی وخستگی و افسردگی مارو نمیبینه
اما برای دیدن عکس العمل ما و برای دیدن دعواکردن بچمون همه دوتاچشم دیگم قرض میگیرن

شوهرا همین جورن شوهرمن یک هفته نیست خونه بعد یک هفته میمونه روز اول هیچی روز های بعد ایراد میگیره تو اینجوری هستی بلد نیستی منم سکوت میکنم که دعوا نشه اعصابم خورد بشه

من الان چندروزه ازبیخوابی سردردشدیدخوابم نمیبره الان اینقدعصبی بوذم دخترکه نق میزدسه باردودستی محکم‌زدم توسرخودم

وای مث منی