۱ پاسخ

از ازمایش نگو که امیررضا ازمایشگاهو گذاشت تو سرش از بس جیغ زد و گریه کرد
ولی پرسنلم خیلی مهمنا
بچم مث ابر بهار اصک میریخت و نمیومدن ازش خون بگیرن میگفتن بزار ساکت شه بعد اینم هر چی میموند بیشتر میترسید و بدتر گریه میکرد

سوال های مرتبط