۲ پاسخ

پسرمنم جیغ میکشه کیف میکنه مثلا میگه دارم ماشین روشن میکنم با جیغ منم میگم مگه ماشینت خرابه صداش خیلی بلنده اهستش میکنه باید حواسشو به چیزی دیگه پرت کنی مثلا عصبیه بهش بگگو عه عه همسایه ها دارن صدامونو میشنون بیابریم تو اتاق این حرف یواش بگو مثلا بگو بیا در گوشت بگم کم کم کوتاه میاد پسر من خیلی کمتر شده مامانم میگفت داره حنجرشو تقویت میکنه اقتضای سنشه ولی من میگم از خودم یاد گرفته چون عصبی میشم واقعا صدام بالا میره برای همین اول رو خودم کار کردم که حداقل عصبی میشمم یواش حرف بزنم

اقتضای سنشونه پسر منم اینجور شده

سوال های مرتبط

مامان هانیا مامان هانیا ۳ سالگی
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
من این روزا حال روحیم افتضاحه. پدرم دو هفته س فوت کرده ‌ خودم قشنگ تو مرز افسردگی ام و با شوهرم هم قهر بودم این چند روز به خاطر بی درکیش
اونوقت دیشب خونه مادرشوهرم بودیم پسرم و با عمه ش ذاشتم فوتبال بازی می‌کردن دیر وقت بود و بی تهایت هم گشنم بود. میخواستیم سفره بندازیم هی پسرم جیغ و داد که نه من میحوام فوتبال بازی کنم‌ هرچی گفتیم غذا بخوریم بعدش بازی کن و اینا اصلا انگار نه انگار. اصلا من تا حالا این حجم از لجبازی و بی ادبی تو پسرم ندیده بودم انقدر جیغ زد و پاهاشو کوبید و گریه کرد که قرمز شده بود. این داستان ده دقیقه ای بود میگفت نمیخوام هیچ کس شام بخوره. من انقدر عصبانی بودم فقط بلند شدم حاضرش کردم گفتم میریم خونمون . شام نخوردیم اومدیم تو راه ساکت شد و تو خونه هم غذاشو خورد ولی مم داشتم میمردم دلم میخواست بزنمش تا اون حجم عصبانیتم خالی شه. ولی نه زدمش نه با صدای بلند دعواش کردم بعد شام خودم دو تا رگای کتفم یهو گرفت. به شدت و وحشتناک نمیتونستم نفس بکشم. شوهرم انقدر ماساژ داد و قرص شل کننده خوردم و مسکن تا تونستم بخوابم و راحت نفس بکشم
الان شاید بگم خوشحالم که خودمو کنترل کردم و پسرمو نزدم در اون لحظه. ولی اون حجم از فشار عصبی که بهم وارد شد واقعا منو ترسوند. هنوزم یاد دیشب میفتم عصبانی میشم