«تجربه زایمان پارت ۳👣🤱💕»
دردم زیاد بود نیم ساعتی گذشت
دوباره من گفتم بیاید دردم شدیده دکتر اومد معاینه کرد ۷سانت بودن
می‌گفت نفس عمیق بکش ،من خیلی درد داشتم به ماما گفتم میشه حالت سجده بشم گفت هرجور راحتی حالت سجده انجام میدادم
وسعی میکردم خودمو کنترل کنم اما خیلی سخت بود ماما اومد گفت میتونی حالتی که دستشویی میری وایسی و زور بزنی گفتم آره فقط میخواستم دردام تموم شه ،اون حالتی شدم و لبه ی تخت رو گرفتم وهر بار که درد میومد سراغم تا اونجایی که می‌توانستم زور میزدم ،بعد از چندین دقیقه دیگه نمی‌تونستم اونجوری وایسم وماما دوباره با صدازدن های متعدد من اومد معاینه کرد گفت فول شدی ۱۰فینگری فقط کافیه چندتا زور محکم بزنی
تقریبا ۱۳بود صداشون کردم نمیومدن ،من احساس میکردم بچه اومده پایین یه خانمی مسئول نظافت و رسیدگی به بخش زایشگاه بود اومد تو اتاق و داد زد سر بچه داره میاد ماما سریع اومد گفت دیگه زور نزن من با کمک اون خانم رفتم روی دستگاه و ماماهم آمده شده
نگفت فقط زور محکم بزن دیگه تمومه من تا اونجایی که توان داشتم زور زدم خیلی سختم بود که گفت کافیه و صدای دخملی رو شنیدم و دیدمش این بار برای بار هزارم عاشقش شدم و گریه کردم ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه می‌دیم ولی توی کارت تولد دخترم ۱۳:۲۵ زدن
جون نداشتم اما برای دخملم جون میدادم
بند نافش رو بریدن ورودی تخت نوزاد گذاشتم
واحساس میکردم یچیزی ازم داره بیرون که ماما گفت جفتت و آروم می‌کشید و می‌گفت یکم زور بزنم که جفتمم بیرون اومد و اینبار شکمم رو فشار میداد که بقای جفتم با دست کشید بیرون وخون ازم میرفتکه به کمک همون خانم اومدم روی تخت و همراهمون صدازدن که بهم خوارکی بده

۱ پاسخ

چقدر بعد از به دنیا اومدن دخترتون بهش شیر دادید؟

سوال های مرتبط

مامان کشمش مامان کشمش روزهای ابتدایی تولد
پارت 5
اینجا دیگه از بس از اون گازه رو استفاده کردم احساس گیجی و بی حالی کردم رو تخت دراز کشیدم موقع که دردا ول میکرد یه حس سبکی خوبی داشتم تا موقعی که احساس دفع کردم ماما رو صدا کردم اومد چک کرد گفت سر بچه داره میاد رو دو پا حالت دسشویی رو تخت بشین من نشستم زیاد احساس راحتی نمی‌کردم گفت که دراز بکش رونتو تو دستت بگیر موقع درد مثل مدفوع کردن زور بزن البته من فیلما نحوه زور زدن و اینا رو نگا کرده بودم وقتی توضیح میداد متوجه منظورش شدم زور اول دوم خوب بود بعدش واقعا سر بچه رو حس میکردم و موقعع زور ناله میکردم که گفت انرژی و نفستو نگه دار و فقط رو زور زدن با همه توان تمرکز کن که زود تمام شه منم تمام سعیمو کردم که همین کارو کنم دقیق مثل موقعی که ببخشید آدم یوبوست میگیره زور میزدم ولی اینجا دیگه وقتی انقباضم نداشتم سر بچه حس میشد و احساس میکردم الان پاره میشم صدا کردم که من واقعا دارم جر میخورم یکی بیاد پیشم که اومد معاینه کرد و گفت هنوز جا داری دیگه فقط تمام تلاشم و میکردم که فقط زور بزنم زودتر تمام شه وسطش دیگه اینقد فشار داد که مامانمو حتی صدا کردم 😂😁منی که نمی‌خواستم صدامو بشنوه
که اومد معاینه کرد گفت دیگه بریم اتاق زایمان دستمو گرفت منو یواش برد کنار تخت زایمان و گفت زور نزن و اینجا خدا رو شکر نگا کرده بودم که چطوری با نفس کشیدن حس زورمو کنترل کنم و زور نزنم
مامان سلما مامان سلما ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت چهار

انقدر تو سرویس بهداشتی موندم که ماما اومد سراغم گفت پس چی شدی گفتم درد دارم گفت خب بمون همینجا آب گرم بگیر رو خودت منم گوش دادم ولی بعد چند دقیقه حس کردم از شدت درد دارم بیهوش میشم
به هر زوری بود بلند شدم رفتم سر تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم و فقط خدا خدا میکردم که هرچی زودتر تموم شه حتی میگفتم خدایا منو بکش تا دردم تموم شه آخه فکر میکردم این تازه شروعشه و قراره تا فردا صبحش این دردارو تحمل کنم بعد ماما اومد گفت میخوام برات مسکن بزنم دردات کمتر شه تا مسکن و زد یهو دردام شدید تر شد و بالا آوردم ماما گفت خیلی خوبه یعنی داری پیشرفت میکنی بعد دکترم اومد گفت چرا خوابیدی بیا معاینه ات کنم بعد پاشو ورزش کن معاینه ام که کرد یهو چشاش چهارتا شد گفت فول شدی بچه داره بدنیا میاد همون لحظه ماماهمراهم اومد من دستام خشک شده بود اصلا دستامو حس نمیکردم گفتن فشارت افتاده و برام سرم زدن بعدش مامای بخش دوباره اومد بهم گفت بچه داره میاد زور بزن منم تا جون داشتم زور زدم
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۲ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۱ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
ساعت شش صبح بود که ماما اومد سرم زد اما سرم جدید یه آمپول فشار هم تو سرم تزریق کرد ساعت 9بود که من دردام شروع شد جوری که طاقتم طاق شده بود ساعت دوازده ظهر داد جیغ میزدم درخواست کمک داشتم ولی امان از یه کمک فقط گاز بی درد آورده بودن که رو من تاثیری نداشت تنفس هم رو من اثری نداشت و ساعت سه نیم بود که ماما اومد منو چک کرد اما یکی دیگه بود که سنشم بیشتر بود می‌گفت زور بزن پاهات باز کن دستات بزار زیر زانوت تا میتونی زور بزن نمی‌دونم چجور ولی موقع زور زدن اندازه اون آمپول فشار بهم فشار نمی‌آورده در واقع لگنم برای جوجم زایمان طبیعی عالی بود دکتر بدو بدو اومد لباس پوشید می‌گفت زور نزن درحالی که من زور نمی زدم بچه خودش بود که داشت فشار می‌آورد یهو دادزم سر بچه اومد بیرون و پسرم اومد دنیا من راحت شدم خوشحال بعد اون جفت اومد بیرون پسرم گذاشتن رو سینم بعدش گفتم بگیریتش از دستم نیفته چون لرز داشتم کلی بخیه خوردم شاید ده دقیقه داشتن بخیه میزدن الآنم خونم مرخص شدم دو روزه اینم داستان زایمان من😍
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
هر لحظه بالا می آوردم از درد ولی چیزی نخورده بودم فقط زرد آب بود
تو وان دراز کشیده بودم شماره مامانمم رو ازم گرفت جواب نداد و دوباره شماره بابام
مامانم جواب داد بهش گفت بیاد پیشم مامانمم اومد بالا سرم و من همش ناله میکردم نمی‌دونم اون لحظه ها خدا چه قدرتی بهم داده بود که می‌تونستم تحمل کنم من همینجور دراز کشیده بودم و درد ها بیشتر بیشتر میشدن مامانمم تحمل نکرد گفت من میرم بیرون بلندم کردن بردن دوباره اتاق درد و یه ماسک برام آورد زد گفت نفس های عمیق بکش شروع کردم هر نفسی میکشیدم انگار تو این دنیا نبودم نمی‌دونم حس میکردم حالت اغما دارم یهو نفس کشیدن یادم رفت اومد بلند بلند گفت نفس بکش نفس بکش و من به سختی دوباره نفس کشیدم هر دردی داشتم فقط و فقط نفس عمیق میکشیدم و همراه باهاش ناله از درد اومدن بالا سرم گفت خوابت گرفته گفتم آره و بهم گفت همراه درد بعدی زور بزن و زور زدم می‌گفت خیلی خوبه فقط فکر کن میخای مدفوع کنی به مقعد زور بزن دست برد داخل جیغ میزدم اون لحظه یه درد شدید داشت می‌گفت زور بزن سرش رو میبینم دوتا نمی‌دونم چنتا زور بود ول کردم گفت باز رفت بالا
بلندم کردن سمت اتاق زایمان اونجا می‌گفت زور بزن از درد داشتم کم می آوردم ولی گفتم تحمل میکنم می‌گفت هر چی زور نزنی بچه سخت تر و دیرتر میاد همراه با نفس و درد زور میزدم اونا هم با آرنج میزدن بالا شکمم که بچه بیاد پایین
بعد از چند دقیقه بود نمی‌دونم گفت سرش رو دیدم زور بزن زور بزن و گفت ده دقیقه دیگه میاد و شماره همسرم رو گرفت و چند بار اشتباه گفتم تا آخر درست گفتم و زنگ زد همون لحظه ها و دردها داشت میگفت بچه اومد و من فقط برام سلامتش مهم بود
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۱ ماهگی
پارت ۲
فاصله دردا خیلی زود شد زیر ۵ دقیقه و نیم ساعت بعد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی و منم ترسیدم که میخواد طولانی بشه تعویض شیفت انجام شد و مامای دیگه اومد و گفت پاشو پاهاتون بکوب زمین وقتی دردا میاد وقتی درد نداری قر کمر بده نیم ساعت اینطوری انجام دادم و حالم بد بود و خدا خدا میکردم ۴ سانت بشم و از قبل گفتم که اپیدورال یا اسپاینال میخوام وقتی دردام فاصله ش شد ۲ دقیقه اومد صدای قلب و گوش داد و معاینه کرد گفت آفرین مامان شدی ۵ سانت گفت سجده بخواب رو تخت و کمر تو بچرخون و گفتم بی حسی گفت ست وسایل و ندارن خیلی حالم بد شد گفت گاز میخوای گفتم آره حتما میخوام و متخصص بیهوشی اومد و از عوارض گاز و طرز استفاده گفت و فشار گرفت و رفت وقتی اولین بار استفاده کردم از گاز دوباره معاینه شدم گفت ۷ سانت شدی یه ربع بعد دیدم داره حس زور زدن دارم گفتم داره بچه میاد گفت الان معاینه کردم گفتم بخدا داره میاد اومد معاینه کرد گفت فول شدی داره میاد چن تا زور زدم گفت پاشو بریم اتاق زایمان تا راه برم برسم بند ناف اومد جلو ۲۰ دقیقه ای زور دادم تا اون بره کنار ۱۰ دقیقه زور دادم تا به دنیا بیاد البته هر چقدر گفتم برش بده نداد تا اینکه خود بچه فشار اومد و اومد بیرون
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۲ ماهگی
دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی

پارت ۳
کلی ازم خون میومد البته من کلا ادمیم استانه دردم پایینه و خیلی جان شیرینم بعد می گفت لیلا این زایمان طبیعیه تو اصلا دردت هیچه انقباضات کوتاه بقیه کلی عرق می کنن و داد میزنن تو چرا درد نداری من اون وسط داشتم جر می خوردم از نظر خودم ولی اون میگفت بقیه خیلی سخت ترشون بعد بین انقباض ها می گفت زور بزن سر بچه فیکس شه من توان زور نداشتم نهار نخورده بودم برام خرما و ابمیوه اوردن یکم خوردم اما باز نمی تونستم زور بزنن خلاصه شدم ۸ سانت دیگه داد میزدم اما اون میگفت ۸ هستی ولی شبیه ۴ و اینا نیستی سر بچه ات اسمونه زود باش وقتی درد نداری سجده کن و حین درد زور بزن منم هرکاری میگفت انجام میدادم خلاصه یکم که گذشت ۱۰ شدم وسر بچه فیکس و گفت عالیه افرین خیلی خوبه حدود ساعت ۱۰.۲۰ دقیقه شب بود من دیگه از این به بعد که انقباض داشتم فقط دوس داشتم زور بزنم تا راحت شم و با صدا بلند داد میزدم و وداد میزدم تا دکتر اومد این فاصله ماما همراه کاری با من نداشت واسه خودشون اتاق عمل اماده کرد ،استوری گرفتن و بعد امپول بی حسی رو موقع انقباض برام زد که اصلا هیچی نفهمیدم بعد دکتر اومد برش زد و بعد حالا می گفتن زور بزن ،منم شاید ۸ تا زور طی دو تا انقباض زدم کله اومد ،بعد گفتن سرفه کن سرفه زدم تمام بدن خارج شدو گذاشتنش روم و فقط هق میزدم که تموم شد خداروشکر که اومد