دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....

۴ پاسخ

به منم بگو چیزایی ک تو کلاس آمادگی زایمان یاد گرفتی

کدوم بیمارستان بودی

واییییییییییی خیلی سخته اولین زایمانت بود؟؟؟

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ایلماه مامان ایلماه ۲ ماهگی
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان آریا مامان آریا ۵ ماهگی
من اومدم تجربه زایمانمو بهتون بگم ظهر خواب بودم پسر کوچکم افتاد رو شکمم عصر یه کم کمرم تیر میکشید رفتم زایشگاه نوار قلب گرفت گفت باید تکرارکنی معاینه هم کرد حالا نمیدونم با معاینه یا با ضربه که پسرم افتاد روم کیسه ابم هم سوراخ سده بود خلاصه گفتن برو شام بخور بیا دوباره نوار بگیریم من دیگه دیر وقت بود نرفتم صبح ساعت ۴ بیدار شدم دیدم شلوارم خیسه به سوهرم گفتم فکر کنم کیسه ابم پاره شده جمع کردم رفتیم بیمارستان دوبار نوارقلب گرفت گفت باید تکرار بشه یه سونو هم نوشت رفتم انجام دادم اومدم با یه نوار دیگه ماما فرستاد برا دکتر گفت کیسه ابش سوراخه ختم بارداری بزنید بستری سدم ساعت دوازده ونیم امپول فشار زدن تا ساعت ۵ خیلی کم درد داشتم بعد شروع کردم به خون. یزی ماما اومد گفت این چرا خون ریزی داره شاید جفت اومده جلو دکترو صدا زد امود معاینه کرد گفت نیست ولی دهانه رحمم همچنان دو بود یه کم دردم شدید شد دهانه رحمم شد ۳ دکتر گفت کیسه ابشو پاره میکنم کیسه ابمو پاره کرد یه قرص هم گذاشتن تو رحمم دردام بیشتر شد دکتر اومد گفت میخوام کمکت کنم زود زایمان کنی معاینه کرد گفت ۶ سانت باز شدی توی دردای سدید بهم گفت جیغ نزن فقط زچر بزن منم کمکت میکنم من زور میزدم اونم دستاشو میکرد تو رحمم وباش میکرد سه بار وقتی درد شدید داشتم زور زدو سر بچه اومد گفت یه زور دیگه بزن تا بکشمش با زور چهارمی بچه رو کشید گذاشت رو شکمم و راحت شدم یه کم پترگی هم داشتم ۳تا بخیه خوردم وخداروشکر نی نیمو بغل گرفتم انشالله همه مامانا بسلامتی بغل بگیرن
مامان فسقلی مامان فسقلی ۴ ماهگی
مامان هانا مامان هانا ۴ ماهگی
تجربه زایمان 4
بالاخره ماما اومد و واقعا سر هر انقباض خیلی کمک حالم بود با ماساژ و ورزش‌هایی ک میداد ولی اصلا اون زمان درد من جوری نبود ک با اون ماساژ آروم بشم، یهو یکی اومد گف بخاب میخام کیسه آب و پاره کنم، گفت هر دردی ک گرفتی زور بزن من هرچی زور میزدم میگف نمیشه بزنم بیشتر انقد زور زدم تا بالاخره پاره کرد و رفت، ماما گفت بهش آمپول فشار بزنید زایمان کنه گفت ن نمی‌زنیم زوده. وقتی رفت حالت سجده شدم و کمر عقب جلو میکردم ولی دردم خیلییی شدت گرفته بود و اصلا نمیشد تحمل کنم، نیم ساعت بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت هنوز همون 7سانته منم ک غمای عالم ریخته بود رو سرم هی میگفتم من نمیتونم زایمان کنم ولم کنید سزارین کنید منو، گفت هروقت معاینه میکنم تو زور بزن ببینم فرقی میکنی س چهار تا زور زدم یهو گفت تمومه فول شدی، حالا سخت ترین جاش دقیقا همینجا بود ک من فک کردم تموم شده، ماما گفت الان سر بچه اومده جلو و اگه زور نزنی بچه خفه میشه و متاسفانه نینی من مدفوع کرده بود و شرایط سخت تر شده بود، هرچی زور میزدم از اعماق وجود انگار ن انگار فقط میگفت سرش دیده میشه ولی نمیومد سرجاش ک بتونن بدنیا بیارنش، ساعت 6ونیم صبح بود ک من داشتم تلاش میکردم یهو ماما بخش اومد گفت ب بیمار بگو زور نزنه ما ساعت 7و ربع شیفتمون عوض میشه خسته ایم حوصله زایمان نداریم شیفت بعد زایمانشو بگیرن😐💔💔💔
مامان پناه خانم🩷 مامان پناه خانم🩷 ۸ ماهگی
پارت دوم از تجربه زایمان

بردنم توی اتاق بهم سرم زدن و ان اس تی ازم گرفتن من زیر دستگاه کلییییییی درد میکشیدم اما با تنفس که توی کلاس بارداری یاد گرفتم دردامو کنترل میکردم و بعد ماما اومد برای معاینه کیسه آبم و هم پاره کرد که تا یازده شب من ۵ سانت شدم و دیگه فول نمیشدم ماما همراه گرفتم همون لحظه ساعت ۱۲ شب اومد و آوردم پایین تخت کمرم و با روغن بچه ماساژ داد و حموم آبگرم بردم و توپ آورد ورزش روی توپ انجام دادیم گفت هر زمانی احساس دستشویی داشتی بهم بگو خلاصه منم چند دقیقه بعد احساس دستشویی کردم و باز معاینه کرد ۸سانت شده بودم بردم روی تخت زایمان ماما گفت نه جیغ بزن نه زور الکی هر موقع گفتم مدفوع کن زور بزن منم هرکاری که گفت انجام دادم با سه تا زور زدن پناه خانوم تولد شد و این بود تجربه زایمانم من که خیلی راضی بودم و خداروشکر که سزارین نشدم بخوام اذیت بشم بعدش تا بچم تولد شد دردای منم به کل باهاش رفت انگار نه انگار من بودم که درد داشتم نیم ساعت قبلش 😌💖
مامان کایرا مامان کایرا ۲ ماهگی
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ روزهای ابتدایی تولد
تا رفتن بیمارستان ساعت ۹ و نیم شد و اونجا رفتم زایشگاه گفتن باید معاینه بشی و اینکه چرا زودتر نیومدی من فک میکردم با دردی که دارم حداقل سه سانت باز باشم اما وقتی معاینه کرد گفت بزور یک سانتی و منی که درد داشتم همش میگفتم هنوز یه سانتم اینجور بیشتر بشم از درد میمیرم و راستش ترسیدم بعداز معاینه نوار قلب گرفتن و گفتن خوبه نوار قلب... ماما و متخصص گفتن برو پیاده روی کن راه برو دوش بگیر خلاصه منم اومدم خونه و کلی راه رفتم شنیده بودم نارنگی برای باز شدن دهانه رحم خوبه و چندتا نارنگی هم خوردم اما نارنگی دردام رو خیلی بیشتر میکرد و دیگه نخوردم سه بار رفتم دوش گرفتم زیر آب گرم چندتا اسکات زدم قر کمر رفتم داخل خونه هی راه میرفتم مامانم و شوهرم چون خسته بودن خوابیدن و من خواب نمی‌رفتم و هی راه میرفتم و وسط این راه رفتنا انقباضام می‌گرفت و ول میکرد و وقتی انقباضام می‌گرفت با تکنیک تنفس (تکنیک گل و شمع) ردشون میکردم تا ساعت ۴ونیم به همین منوال هی راه رفتم داخل خونه هی رفتم حموم زیر آب گرم قر کمر میرفتم بعدش دوباره لباس پوشیدم و رفتم بیمارستان بارون شدیدی هم میزد و من توی فاصله خونمون تا بیمارستان داخل ماشین با هر حرکتی دردم بیشتر میشد ولی خب با تنفس کنترل میکردم
خلاصه رفتم زایشگاه و دوباره معاینه شدم دیدم ماما با تعجب گفت یعنی به این زودی باز شدی و رفت و چیزی نگفت مامانم اومد داخل و گفت چی گفت گفتم چیزی نگفت مامان و دوباره برگشت اون ماما با یه ماما دیگه اون ماما هم منو معاینه کرد و گفت توی ۴و۵ سانته و خوبه بستریش کن....
مامان جانا مامان جانا ۱ ماهگی
پارت چهارم
ساعت ۸ دکتر اومد گفت ۴ سانتی رفت ماما گفت کمکت میکنم نترس خودش هم تند تند معاینه تحریکی می‌کرد که باز بشه ولی درد داشت .سرپا nstبه شکمم وصل بود ورزش میکردم سرمم دستم بود ماما گفت الکی میگن ۴ سانتی پنج سانتی امید داشته باش برام توپ آورد با توپم ورزش کردم دیگه سخت بود کم آورده بودم همش حس دستشویی داشتم شدید نمیزاشتن برم دستشویی زیرانداز انداختن وسط اتاق گفتن ورزش کن وهمینجا دستشویی کن ساعت ده بود ماما گفت ۸ سانتی تا ساعت ده ونیم شدم ۱۰ سانت ولی سربچه تو لگن نیومده بود از ده ونیم ماما گفت زور بزن انقد زور زدم تا گفت موسرشو دیدم بعد دکتر رو خبر کرد مرگ رو به چشام دیدم اومدن ولی بازم سرش کامل تو لگن نبود گفتن زور بزن انقد زور زدم ک گلوم درد میکرد توانایی نداشتم لرز میکردم تا اینکه ماما اومد رو شکمم با دست انقد فشارش داد که بچه نیاد عقب انگار رو شکمم بود تا اینکه حس خالی بودن کردم یهو گفتن به دنیا اومد
بقیشو شب میگم مهمون داریم ببخشی
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۵ ماهگی
#ادامه
شرح زایمان
ساعت چهار بود دکتر معاینه کرد چهارسانت بودم،
ساعت حدودا پنج پنج و ربع بود که دردام خیلی زیاد شده بود، حالت تهوع شدید داشتم، و از همه بدتر حس مدفوع داشتم که ماماها نمیذاشتن و هی معاینه میکردن و من میگفتم الان کم کم ۶سانت شدم اما همون چهارسانت بودم 😐
دردام به مرور خیلی شدید میشد به طوری که فقط میتونستم رو زمین چمباتمه بزنم و دادم رفته بود هوا، تا ساعت ۶:۳۰ تونستم تحمل کنم اما بعد اون تب و لرز بدی افتاد به جونم و فشارمم خیلی اومده بود پایین واقعا حس میکردم میخوام بیهوش شم، دیگه همسرم منو بااون وضعیت دید گفت اپیدورال بگیر 🤦🏻‍♀ درخواست دادیم و ساعت هفت و ده دقیقه اومدن که تزریق کنن ماما گفت بذار معاینه ت کنم ببینم پیشرفت کردی یا نه، که بازهم همون ۴سانت بودم
خلاصه ساعت هفت و ربع تزریق کردن و برام مثل معجزه بود دردام کلا از بین رفت ، همون موقع شیفت ماماها عوض شد و مامای جدید اومد بالاسرم
بهش گفتم میشه ورزش کنم گفت نه بذار یه ان اس تی بگیریم بعد، همون موقع هم معاینه کرد بازم ۴سانت بودم
ساعت پنج دقیقه به هشت بود ماما اومد که ان اس تی رو جدا کنه و من برم برای ورزش، معاینه کرد و خیلیییی عجیب گفت ۹ سانتی 😐 من گفتم داره شوخی میکنه دلداری بده و یکم خودش با دست اینور اونور کرد گفت ده سانت شدی فقط زور نزن تا دکتر بیاد و انقد تعجب کرده بود هول کرده بود 😐😂
همون موقع دردام داشت کم کم شروع میشد که دکتر اومد بالاسرم و گفت واقعا ده سانتی؟ و معاینه کرد و گفت سریع ببریدش اتاق زایمان، خلاصه قسمت نشد من ورزش کنم😂 منو بردن اتاق زایمان و با چهارتا زور درست حسابی دخترم ساعت ۲۰:۳۰ بدنیا اومد😍😍
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۳ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۳👣🤱💕»
دردم زیاد بود نیم ساعتی گذشت
دوباره من گفتم بیاید دردم شدیده دکتر اومد معاینه کرد ۷سانت بودن
می‌گفت نفس عمیق بکش ،من خیلی درد داشتم به ماما گفتم میشه حالت سجده بشم گفت هرجور راحتی حالت سجده انجام میدادم
وسعی میکردم خودمو کنترل کنم اما خیلی سخت بود ماما اومد گفت میتونی حالتی که دستشویی میری وایسی و زور بزنی گفتم آره فقط میخواستم دردام تموم شه ،اون حالتی شدم و لبه ی تخت رو گرفتم وهر بار که درد میومد سراغم تا اونجایی که می‌توانستم زور میزدم ،بعد از چندین دقیقه دیگه نمی‌تونستم اونجوری وایسم وماما دوباره با صدازدن های متعدد من اومد معاینه کرد گفت فول شدی ۱۰فینگری فقط کافیه چندتا زور محکم بزنی
تقریبا ۱۳بود صداشون کردم نمیومدن ،من احساس میکردم بچه اومده پایین یه خانمی مسئول نظافت و رسیدگی به بخش زایشگاه بود اومد تو اتاق و داد زد سر بچه داره میاد ماما سریع اومد گفت دیگه زور نزن من با کمک اون خانم رفتم روی دستگاه و ماماهم آمده شده
نگفت فقط زور محکم بزن دیگه تمومه من تا اونجایی که توان داشتم زور زدم خیلی سختم بود که گفت کافیه و صدای دخملی رو شنیدم و دیدمش این بار برای بار هزارم عاشقش شدم و گریه کردم ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه می‌دیم ولی توی کارت تولد دخترم ۱۳:۲۵ زدن
جون نداشتم اما برای دخملم جون میدادم
بند نافش رو بریدن ورودی تخت نوزاد گذاشتم
واحساس میکردم یچیزی ازم داره بیرون که ماما گفت جفتت و آروم می‌کشید و می‌گفت یکم زور بزنم که جفتمم بیرون اومد و اینبار شکمم رو فشار میداد که بقای جفتم با دست کشید بیرون وخون ازم میرفتکه به کمک همون خانم اومدم روی تخت و همراهمون صدازدن که بهم خوارکی بده
مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۲

رفتم خونه یکم سوپ خوردم دوش گرفتم شیو کردم و آماده شدم با اینکه هیجان داشتم و خوابم نمیومد ولی به زور خوابیدم تا انرژی داشته باشم
۵ رفتم بیمارستان و به مامای زایشگاه گفتم که طبیعی میخوام و دلم میخواد ماما همراه داشته باشم که خوشبختانه خودش شد و خیالم راحت شد چون از قبل میشناختمش و واقعا مهربون بود
یه ان اس تی دادم و لباس زایمان رو پوشیدم رفتم اتاق زایمان که اولش یه محلول بدون طعم رو داخل آب قاطی کرد و با سرنگ کم کم داد که بخورم و گفت که چون درد زایمانی ندارم این دردامو شروع میکنه
نیم ساعت نشستم به در و دیوار نگاه میکردم که اومد آنژوکت و سرم وصل کرد
تا ساعت فکر کنم ۸ دردی نداشتم ولی کم کم بعدش یه انقباض های ریزی داشتم
ماما هم دارو تو سرم اضافه میکرد
وقتی گفتم یه کوچولو انقباض دارم گفت بیا معاینه کنم که بله شده بودم دو سانت
کم کم انقباضا منظم شد و منم اومدم پایین نرمش و ورزش و اسکات و ورزش با توپ و ماساژ
و اینکه میزاشتن خانوادم یکی یکی بیان داخل و منو تو اون شرایط بیینن🤣 که خب بیشتر شوهرم میومد و میموند پیشم
بعدش کیسه آبم رو پاره کردن که دیگه کامل دردام تو دقایق مشخص میگرفت و ول میکرد
ساعت ۹ که ماما گفت شوهرم بره بیرون تا معاینه شم ( شوهرم فکر کرد موقع معاینه میتونه بمونه ولی گفت بره منم پرسیدم چرا گفت خیلی آقایون حالشون بد میشه اینطور مواقع😁🤣)
معاینه کرد که شده بودم چهار سانت و ماما گفت عالی پیش رفتی
ادامه پارت بعد