وااای چرا انقد این فامیل آتیش میزنن آدمو
دخترم اصلا دوست نداره موقع تعویض پوشک کسی تو اتاق باشه یا کلا ببینتش الان عمش گفت جاشو کثیف کرده دخترم گفت باشه عوضش میکنم خواهرشوهرم گفت من عوضش کنم دخترم گفت عمرا بجز خودم هیچکس عوض نمیکنه بعد عمش میگه نمیشه یعنی ما نانازشو ببینیم دخترم گفت حالم از این مدل کلمه ها بهم میخوره هیچکس حق نداره ببینه خواهرشوهرمم گفت من تورو میدیدم کوچولو بود سفید منم اعصابم خورد شد گفتم چرا اینارو میگی اینا افتخار نیستا کارتم خیلی زشته با یه بچه کل کل میکنی بعد لی‌لی خوابید دیگه گذاشتیمش اتاق خودش یهو دیدم خواهرشوهرم اومد به دخترم گفت آیلین پوشکشو باز کردم خیلی پی‌پی کرده بود نانازشم کلا قرمز شده پماد بزن دخترمم انقد اعصابش داغون شد و داد و بیداد راه انداخت که تو حق نداشتی مگه من نگفتم این کارو نکن چرا کردی بعدم رفت پوشکشو عوض کرد الانم قهر کرده باهاشون حرف نمیزنه میگن چی شده مگه😐
شما باشید با اینجور آدما چجوری برخورد میکنین که قشنگ بسوزن دیگه هیچ گوهی نخورن؟
بخدا بچمو دیوونه کردن سر همین موضوع پوشک😑

۳۰ پاسخ

دقیقا شما بعنوان مادر وظیفتون چی بود گلم در قبال لی لی خانوم؟؟ درسته دخترتون علاقه داره کاراشو انجام بده ولی اینجور مواقع میتونید بجای خواهرشوهر خودتون دست ب کار بشید.. این همه فشار روانی بار منفی داره برای دختر بزرگتون

ناز ندیده اند؟بگو توکه نگاه کردی گوهشم میخوردی که دیگه هوس دیدنش نکنی

عزیزم ببخشید اینو میگم ولی به نظرم دیگه زیادی بچه رو سپردی به دخترت درسته خودش خیلی علاقه داره ولی به نظرم بار روانیش خیلی سنگینه براش و از الان بخواد اینقدر فشار تحمل کنه یکم که بچه بزرگتر شد خیلی زود جوش میشه و نمیتونه کمک حالت باشه و دل زده میشه
این نظر من بود و قرار نیست درست باشه بازم ببخشید

روانی خواهرشوهرت به نظرم😐مگه داریم اما یه سوال دخترت مگه چند سالشه پوشک میشه اینقدر هم میفهمه بهش میخوره بزرگ باشه اینطوری حرف میزنه اینقدر میفهمه

ادم انقد باید نفهم باشه😂ی مشت بی تربیت

وااي چقد رو مخننننن

چه عمه نفهمی
عمه های شاهانم نفهمن خیلی

میگم‌عمش شاید عمه نیست عموعه نمیدونه ناناز چه شکلیه عجبااااا😱😡

بخدا منم بدم میاد... یه جوری نگاه میکنن و می‌چسبند به آدم که انگار خودشون ندارن ‌‌‌‌.....
تازه اینا خوبن خونواده همسرم اسمشو واضح میگن بچه ۳ سالم میگه زشته نگید نمیفهمن 😒😒😒😒

ببخشید چرا فامیلا شما آنقدر علاقه مند هستن ناناز نی نی ببینن🤔🤔🤔عجججججب

من جای شما میام خیلی خونسرد مستقیم زل میزنم توی چشمای طرف میگم ببخشید منظورتون از این کار چی بود ؟ میخواستین چیو ثابت کنین ؟
یه جوری معذب و خجالت زده میشه که دیگه نکنه

وا چقدر پیله ان

این مدل انسان ها متنفرم منم نذاشتم هیچکس دخترم ببینه حتی عمه هاش

مامان لیان یه لطفی درحق من میکنی عزیزم به دختر گلت بگو ازاین عکسهای کف پا برات میفرستم براگل پسرم درست کنه تاپیکات روخوندم متوجه شدم دختر بزرگت چه نازه چقدر مهربون وفهمیده ماشالله بهش ازطرف من ببوسش اینقدر این خانومه که این کارا رومیکنه واقعا دست مریزاد باهمچین دختری گوش به حرف بقیه نده بهش بگو درخواست دوستی دادم لطفا قبول کن تاعکس کف پا روبفرستم

چه عمه نفهمی....
من باشم خودم جدی باهاش صحبت میکنم میگم شما هم سن دخترم نیستی که بخای باهاش لجبازی کنی
یکم بزرگانه رفتار کن اگر احترام آدم بزرگ هارو میخای

وای چرااینقد میاد خونه شما...کم‌محلی کن گم شه بره

بهش بگو گوه دخترمو میخواستی بخوری که انقدر کنجکاو عوض کردن بودی خاک به سرش💩😡

بزاربیانی یبار ببینن خیالشون راحت بشه منم هی میگفتن بازکردم یبار دیدن دیگ نمیگن هیچی میرم اتاق عوض میکنم

یعنی چی نمیشه ما نانازشو ببینیم🤢
خدایااااااااااا

خیلی برای خواهر شوهرت بدم اومد

نه چرا اینجوری رفتار کنین بزار ببینن فک نکنن چیزی هست خیالشون راحت بشه اینجوری میکنین فکر میکنن خبرش هست بیشتر حریص میشن

متاسفم براش

انحراف جنسی دارن لابد که انقد علاقه مند به دیدن آلت تناسلی بچه وگرنه دلیلی نداره کسی بجز پدر یا مادر و در نهایت یه مراقب امن ببینه.دور کن بچتو ازشون😞

وای 🤦🏻‍♀️ نابودن چقدر اه اه چیو میخوان ثابت کنن

چقدر گستاخ🤦🏼‍♀️

فکر میکنن چرا نشون نمی‌دین چیزی هست بزار یبار ببینن خیالشون راحت بشه

آدم خر،خره
کاریشم نمیشه کرد

بیشعوراااا

چقد داغوننن

کلا ارتباطمو قطع میکنم

سوال های مرتبط

مامان Helen👶🏻 مامان Helen👶🏻 ۶ ماهگی
داشتم جیغ میزدم یکیشون اومد معاینه م کرد گفت تو که رحمت کامل بسته س این جیغ و دادا چیه گوشمون کر شد، گفتم بخدا درد دارم تورو خدا خانوم دکترو صدا بزن بیاد منو ببره عملم کنه، گفت عمل چی تو ام مثل بقیه مگه الکیه یه درد کوچیک بیاد ببرنت عملت کنن😑😑
گفتم درد کوچیک چی دارم میمیرم، گفت ادا در نیار تو رحمت بسته س اگه باز نشه امروزم زایمان نمیکنی میوفته فردا، گفتم چیییی؟ فردا؟ بخدا اگه امروز کاری نکنین هرچی بهم وصل کردینو میکنم میرم بیرون، گفت باشه زیاد جیغ نزن صدات کل بیمارستانو برداشته، عصبی شدم گفتم اگه اشنات بودم الان مثل پروانه دورم میچرخیدی چرا انقد بی رحمین میگم درد دارم بخدا، گفت چته خانم چرا سر من داد نیزنی مگه ما حامله ت کردیم😐
درو روم بست و رفت، ساعت 6 شد دوباره زنگ زدم ماما همراه گفتم تورو خدا به دادم برس دارم میمیرم ، گفت باشه الان میام، من تا ساعت 6 از درد داشتم دیگه میمردم ولی رحمم باز نمیشد 😢
جیغ و دادام کل بیمارستانو پر کرده بود، اونایی که خودشون داشتن زایمان میکردن همه اومدن جلو در اتاق من درد خودشون یادشون رفته بود واسه من دعا میکردن، 6 و 30 دقیقه بود ماما همراهم اومد، گفتم به مامانم بگو یه کیسه اب گرم بیاره واسم، وقتی به مامانم گفت، مامانم کیسه ابو اورد خودشم اومد گفت بخدا نمیرم بیرون اگه کل بیمارستان بیاد پیشش میمونم
مامان ماهانا مامان ماهانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۸

هیچی در باز شد و دوباره وحشی خانم 😅 با بهیار جوونه اومد با دعوا به من گفت بیا پایین برو دستشویی باید شکمت کار کنه گفتم من نمیخوام الان برم دستشویی کلید واستاده بود که نه همین الان باید بیای بری دستشویی دیگه قاطی کردم گفتم برو بیرون به دکترمم بگو مریض نمیاد پایین من الان نمیخوام برم رفت
تا صبح که هم ماهانا بیدار بود هم ما پرستار ساعت ۳،۴ اومد گفت من اینو میبرم پیش خودم ۱ ساعت بخواب گفتم خدا خیرت بده تا خوابم برد وحشی خانم در باز کرد با بچه اومد گفتم من تازه خوابم برده بود بچه رو چرا آوردی گفت زیرشو عوض کردم آوردم دیگه گفتم پرستار خودش برد که من بخوابم گفت باید خودت نگه داری گذاشت و رفت
بعد دیگه با پمپ دردم آروم شده بودم خودم میومدم پایین رفتم پیش پرستار گفت شکمت کار کرد گفتم نه تازه شکمم داره صدا میده روده هام تازه داره به کار میفته گفت شربت بیارم گفتم نه بذار من آب کمپوت هامو بخورم کار نکرد اونوقت میگم شربت بهم بدین گفت باشه پس بهم بگو گفتم باشه
مامان هدیه جوونم😍 مامان هدیه جوونم😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سه:
منم چند باری با درد تلاش کردم که دردم شدیدتر شد و همش حالت تهوع داشتم شدید ماما گفت چیشدی دردات شدید تر شد گفتم آره گفت دراز بکش ببینم چند سانت شدی گفتم نمیتونم حالت تهوع دارم کمکم کرد و با هزارتا بدبختی رفتم رو تخت معاینه کرد گفت ماشاءالله خوب پیشرفت کردی گفتم چند شدم گفت نزدیک شش سانت و گفت کیسه آبو پاره میکنم تا زودتر پیش بره و کیسه آبو پاره کرد نمیدونم چقد گذشت که دردم شدید شدید شد که نتونستم بیشتر تحمل کنم همون لحظه ماما گفت من مجبورم الان از پیشت برم و یه مریض رو ببرم اتاق عمل گفتم آخه من چی گفت الان میام تو هنوز وقت داری بهش گفتم خواهش میکنم به مامانم بگو بیاد بالاسرم من اینجا تنهام خودت میبینی خیلی شلوغه کسی حواسش به من نیست که دردم هی داره بیشتر میشه و بچم نزدیکه گفت باشه و رفت مادرمو آورد پیشم و خودش رفت فک کنم نیم ساعت گذشت و من دردام دیگه غیر قابل تحمل بود وهمش میخواستم زور بزنم کسی هم نبود جز مادرم که قربون صدقم میرفت 🥲 تا چند تا زور زدم بچم سرش اومد بیرون و من ضعف کردم و بیهوش شدم از این به بعدشو با زبون مادرم میگم مادرم میگه سر بچه اومده بیرون یه ماما نمیاد بالاسرت از بس شلوغ بوده اونشب گفت اومدم صدات زدم پاشو بچت خفه شد زور بزن تورو خدا بعد مثل دیوونه ها رفتم ماماهارو صدا زدم تورو خدا بیاین بچه خفه شد دوسه تا ماما ریخت تو اتاق و هرکاری کردن تا من یکم بهوش شدم گفتن زور بزن توروخدا زور بزن بچه خفه شد مگه هفده سال نیس منتظری توروخدا زور بزن منم با تمام توانم زور زدم و بچم به دنیا اومد 🥺🥹