۱ پاسخ

لایکم کن بخونم

سوال های مرتبط

مامان shina مامان shina ۱ ماهگی
پارت دوم
خلاصه که ۵_ ۶ روز قبل زایمانو تو استرس خیلی زیاد گذروندم و بدو بدو دنبال کارای قبل زایمان و خرید خونه و مایحتاج یخچال فریزر و کارای عقب افتاده بودم
دکترم گفته بود که ساعت ۱۲ ظهر برم بیمارستان و کارای بستری رو انجام بدم تا ساعت ۲ و ۳ بیاد برای عمل
شام رو گفت کامل بخور صبحانه ساعت ۵ و ۶ کامل بخور اما دیگه هیچی نخور
منم ساعت ۱و نیم شب شام خوردم و دیگه ۵ و ۶ میلم نکشید چیزی بخورم ساعتای ۸ و ۹ رفتم دوش گرفتم حسابی گرسنم شده بود و تشنه اما اجازه نداشتم چیزی بخورم
ساعت ۱۲ لوازمامو برداشتیم و با شوهرم رفتیم بیمارستان
کارای پذیرش رو انجام دادم گفت اول برو مشاوره دکتر بیهوشی بعدشم برو زایشگاه ان اس تی بده
برای مشاوره دکتر بیهوشی رفتم دم در اتاق عمل که یک رب بی دقیقه ای علاف شدم تا دکتر بیهوشی اومد و برگه پر کرد گفت برو زایشگاه
رفتم زایشگاه در زدم برگه رو نشون دادم گفت بیا تو گفتم نه باید کارای دیگه رو انجام بدم گفت باشه بیا تو میری ( عین تمساح که لب برکه نشسته شکار میکنه ماما دستمو گرفت برد تو )
من نه تونستم با شوهرم خداحافظی کنم نه تونستم زنگ بزنم به مامانم و بقیه که من دارم میرم زایشگاه
خلاصه رفتم تو زایشگاه لباسمو عوض کردم مدارکامو دادم و نوار ان اس تی گرفتن
محیط زایشگاه خیلی شلوغ و درهم برهم بود ماماها بلند بلند میخندیدن واسه هم خاطره میگفتن غیبت میکردن خلاصه شلوغ میکردن خیلی
من رفتم رو تخت دراز کشیدم بعد نیم ساعت یه خانمی اومد گفت واست یه فیلم آموزشی میزاریم ببینی
فیلمو گذاشتن بعد چند دقیقه یکی از ماماها گفت وااای سرمون رفت کاش نگاه نکنی دیگه
گفتم اشکال نداره خاموشش کنین
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
تجربه زایمان

من ۲۲ مهر رفتم بهداشت ک واکسن بزنم بعد اونجا سردرد داشتم بهداشت گفت نه چون سردرد داری برات واکسن نمی‌زنیم اول برو بیمارستان چک بشی بعد
من رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت گفت کند شده دوباره گرفت گفت بهتره ولی ی سونو برو من رفتم سونو گفت همه چی خوبه این کارا تا عصر طول کشید .
ساعت ۶ من ب دکترم زنگ زدم گفتم ک این مشکل برام پیش اومده بعد بهم گفت سریع بیا مشهد منم تعجب کردم گفت من شوهرم نیس تا بیاییم دیر میشه گفت هر جور هست خودتو برسون دیگ ما کارامون کردیم ساعت ۷ راه افتادیم تو راه ک بودیم دکترم زنگ زد بیا بیمارستان موسی بن جعفر من تا رسیدم ۹ شد رفتم زایشگاه معاینه شدم ک خیلی ردرد داشت اما یک سانت باز بودم بعد ماینع دیگ‌ نتونستم راه برم درد داشتم
ب دکترم زنگ زدن گفت مریضتون اومده اونم گفت سریع آماده کنید ب ا اتاق عمل دیگ رفتم لباس پوشیدم بعد سرم زدن و سونو وصل کردن منو راهی اتاق عمل کردن
من اصلا استرس نداشتم چون تاحالا نرفته بودم اتاق عمل.
بعد اونجا ک رفتم خیلی باهام مهربون بودن گفت آروم کارتو خم کن من خم کردن امپول بی حسی رو زدن .،خاتم دکتر شروع کرد ب زدن بتادین
و آماده برا عمل فک کنم بعد ۱۵ دقیقه دخترم دنیا اومد اما بخیه زدن طول کشید تقریبا ی ۴۵ دقیقه بود بعد هم یک ساعت تو اتاق ریکاوری بودم
خداروشکر زایمان خوبی داشتم اما خیلی با عجله پیشرفت