۱۲ پاسخ

من اندازه موها سرم از اولش حرف شنیدم تاالان دیگه دیدم اونا ک کوتاه نمیان من بیخیال شدم کارخودمو کردم الآنم مهم نیس برام حرفاشون ب ..... میگیرم

قنداق چسبی بخر راحت کسی هم چیزی نمیتونه بگه

الهی عزیزم چه با مزه شده
بابا این حرفها رو به کتفت بگیر

فداسرت مهم نباشه برات

بچه دست وپاش خسته میشه شب به یه پارچه بپیچین ببینین چقدر راحت میخوابه

عزیزدلم 😂😂😂

🤣🤣🤣چقدر باحال
بیخیال گلم بگو اینجوری راحت ترمیخوابه تا اینکه‌دستاش باز باشه

دختر من انقد دستو پاشو تکون میده نمیتونه بخوابه تو گهواره منم میبندمش دوس داره

خدا ببینش😂😂😂😂😂😂

راست میگه بچه اذیت میشه که

😅😅😅عزیزم زیادی حساسین. این حرفا از سر شوخی و دوست داشتن زده میشه..
بخند رد شو ، اهمیت نده به حرفایی که میشنوی

چرا دستاشو تو شلواره😅

سوال های مرتبط

مامان فاطمه جانم مامان فاطمه جانم ۹ ماهگی
سلام مامانای عزیز. من شاغل نیستم دانشجوام اما سوالی از شما داشتم با توجه به تجربه تون. با تمام احترامی که برای شاغل بودنتون دارم و می دونم چه قدر قوی هستید که هم مدیریت خونه رو دارید هم مدیریت کار؛ اما می خواستم اگه ممکنه خودتونو جای من بذارین و بهم بگید اگه تو شرایط من بودید چه تصمیمی می گرفتید؟
اگه الان در همین زمان اردیبهشت ماه یه بچه سه ماهه داشتید که شیر خودتونو می خورد و پیش روی شما دو تا آزمون معلمی بود؛ همراه با وسوسه قبول شدن و داشتن شغل و حقوق ثابت(هرچند اندکم هست اما هست)؛ توصیه ها و تشویق های مکرر اطرافیان؛ حس رقابت طلبی و انگیزه هایی که تو وجودت هست؛ ترس از اینکه آینده آیا بازم فرصت شاغل شدن فراهم میشه و در نهایت مقایسه خودت با بقیه که عقب نمونی


و از طرف دیگه سن کم بچه و نیازش به شما؛ ترس از خوب نبودن مهد یا پرستار(چون شهر غریب هستم و تنها گزینه ام مهده) ؛ ترس از آسیب هایی که ممکنه قبل سه سالگی تو مهد ببینه(به خاطر جدایی از مادر)

چه کار می کردید؟ آیا آزمونو شرکت می کردید یا به خاطر فرزندتون فعلا دو سه سال بی خیال شغل می شدید؟