۳ پاسخ

دخترمنم پیش دو میره از ۸ صبح تا ۱۲ هیچیییییی نمیخوره کمکم کنید راه حل بدین چیکارکنم؟
حتی برنامه صبحانه دارن‌توی مدرسه میذارم براش دست نمیزنه

دخترمنم امروز حالش روبه راه نبود هیچی نخورده بوده فقط یه نصف نون تست خورده

خوب خورده که بهش موز هم بده تو میان وعده عالیه. ماکارانی این کیک پچ پچ همون کروسان هام خوبه بزار براش

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ سالگی
زنگ زدم ب شوهرم اومد دنبالم و رفتیم بیمارستان قلب اکسیژنم و گرفت و نوار از خودم گفت خوبه مشکلی نداره اما چون نفس تنگی داری باید بستری بشی ی آزمایش بدی خدایی نکرده آمبولی نکرده باشی بعد شوهرم گفت ن ولشون کن ویزیت نیس بهتری ب خاطر استرسه ک داری بعد امضا دادیم و اومدیم بیرون من خر دیگه نگران تکوناش نبودم همش نگران خودم بودم ک آمبولی نکرده باشم و چرا نفسم میگیره باید میرفتم بیمارستان خودم ک نرفتم و گفتم هی حالا تکون میخوره و میخوره ک دیدم ن خبر ی نیس ب شوهرم گفتم توروخدا نخواب پاشو بریم بیمارستان تکون نمیخوره میترسم چیزی شده باشه مامانم میگفت ن جاش تنگه بچه نمیتونه تکون بخوره وتازه کلی هم انقباض داشتم و هی شکمم ی طرف جمع میشد من فکر میکردم بچمه خودشو جمع می‌کنه ی طرف خلاصه شوهرم خوابید و من بیدار بودم تا خود صبح هر چی تمرکز میکردم بچه تکون نمی‌خورد شوهرمو بیدار کردم هفت صبح گفتم پاشو توروخدا بریم بیمارستان اگه چیزی شد تقصیر تو رفت ماشین رو بیاره منم حس کردم یکم خیسم رفتم دستشویی دیدم کلی خون آبه ازم داره می‌ره مامانم گفت کیسه ابته ترکیده دیگه سریع رفتیم زایشگاه هر چی نوار قلب میزاشتند صدا نمیومد و من چقدر زجر کشیدم اون لحظه هر چی دکتر بود اومد بالا سرم یکی می‌گفت میزنه یکی می‌گفت ن نبض خودشه و رفتند سونو آوردن تو زایشگاه و دیدن و گفتند بهم قلبش نمیزنه اون لحظه رو یادم نمیره چقدر تو صورتم زدم و ب شوهرم گفتند اونم با پسرم پشت در زایشگاه زجه میزدن خواهرم خودشو رسوند چشماش قلوه خون بود بهم گفت اشکالی نداره مهم خودتی دوباره بچه دار میشی و دکترم اورژانسی بردم اتاق عمل بهم گفتند چیزی نخوردی گفتم ن من میدونستم از دیشب ک امروز زایمان میکنم و هیچی نخوردم و بیهوشم کردن