یه هفته اس پسرم که شبا یه سر می خوابید شبی سه تا چهار بار بیدار میشه برای شیر نمی دونم علتش چیه البته همش شیر نمی خوره میگه سینه ات تو دهنم باشه و انگار آرامش داره نمی دونم برای این می‌تونه باشه که من بچم رو پیش کسی بیشتر از دو ساعت نذاشتم یعنی تو روز یه ساعت می‌ره پایین خونه مادرشوهرم اینا بازی ولی خودش میفهمونه که می خواد بره بالا اون هفته مادرمم رفته بودن مسافرت و من پسرم رو پیش مادرشوهرم گذاشتم و دکتر رفتم و زمانش طولانی میشد و سه بار اتفاق افتاد چون خودش کلافه شده بود و از اون به بعد به هر سختی. بود هر جا با خودم بردمش ولی همش فکر می کنم سر این قضیه هست که شبا اینجوری شده چون نه گرمشه نه سرد و تشنه
البته میگم چه اشتباهی کردم تو حال و پذیرایی اومدیم بخوابیم انگار بچه وابسته تر میشه بعد به خودم میگم احتیاج و نیازش رو که نمی تونم نادید بگیرم بیشتر نگران خواب شبشم که به هم ریخته چیکار کنم راهنمایی کنید لطفاً

۶ پاسخ

دخترمنم اینجوری شده همش باید سینم تو دهنش باشه

وای دخترمنم همینطوره تقریبا۸روزه اینطورشده نمیخابه شبافقط میگه سینت تودهنم باشه

پسرمنم همینطور بود بخاطر درد دندوناش هست

بچه رو کنار خودت نخوابون با فاصله ازش بخواب

پستونک بده

بنظر من از دندونه

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱۳ ماهگی
اومدم از تجربه تولد یکسالگی بگم که هروقت تاپیک گذاشتم یه سری ها همش فاز منفی داشتن که نه نگیر، بچه متوجه نمیشه ،اذیت میشه فلان میشه و....
از پسر من بد قلق تر فکر نمی کنم بچه ای باشه ...
پسر من شیر مادری هست که تو جمع و شلوغی نه شیر می خوره نه می خوابه و خیلی هم به خوابش حساسه یعنی دیر بشه بد قلق تر میشه ..( گواه حرف من زهرا مامان رادمهر و سامیار هست بیا بگو زهرا )
دیروز تولدش رو گرفتیم و خوشحال بود خب چون شب قبلش خوب نخوابیده بود و قبل تولد هم خوابوندم تا انرژی داشته باشه برای ساعت های اول، با صدای زنگ از خواب بیدار شد من گفتم امروز نمی مونه اصلا ولی خب خوب بود ساعت های اولش ولی بعدش دوست داشت بغلش کنم درسته خودم قشنگ پودر شدم چون کمکی نداشتم و همه رو خودم درست کردم و یه شب هم نخوابیدم تازه با همه اینا خودم. فول انرژی بودم و کلی رقص و پایکوبی کردم اونم فقط بخاطر سالروز مادر شدنم بودش ..
حتمن تولد بچه هاتون رو جشن بگیرید و خوشحالی کنید اون روز رو .....
تجربه از تنقلات و پذیرایی :
اینکه اگر ژله رنگی درست می کنید حتمن روز قبل درست کنید که من شب قبل درست کردم و کارها همزمان شد ...
من سالاد ماکارانی ، ساندویچ فلافل و ژله رو خودم درست کردم ولی رول ژامبون و مینی پیتزا رو دادم بیرون برام درست کردن ....
بادکنک ارایی هم به عهده همسر بودش ...
میوه هم موز ، پرتقال ، سیب قرمز ، نارنگی بود که یه اناناس ، چند تا انار با خرمالو برای تزیین گذاشتم.
خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت همه چی عالی شده بود ...
هدیه مون هم پلاک طلا به نویان جان بود ...
مامان جوجه مامان جوجه ۱۵ ماهگی
می‌خوام از دست بچه ام خودکشی کنم دیگه تحمل ندارم . خواب اصلا نداره پشت پاهام پر از تاوله از بس رو پاهام تکونش میدم و با اینکه خوابش میاد اما نمی خوابه چنان انرژی ازم میگیره اصلا آخر شبا جونی تو بدنم نمی‌مونه بعدشم تا میام کارای دیگه رو انجام بدم ساعت یک شب میشه دوباره بیدار میشه تا خود صبح روانی می کنه منو دیگه نمی تونم با این وضعیت ادامه بدم آنقدر عصبی و افسرده شدم که حد نداره اصلا دیگه متوجه احوالم نمیشم هیچ غلطی نمی تونم بکنم نه مهمانی نه مسافرت همه چی تعطیله برام تو ماشین نشستن با این بچه برام شده معضل اصلا نمیشه کنترلش کرد یه بارم باعث شد تصادف کنیم. مثل روانیا شدم شروع می کنم فحش دادن و تو سرو کله خودم زدن و تهشم چنان عذاب وجدانی میگیرم که حد نداره . کاش میشد گاهی وقتها صدای این مغزمو خاموش کنم تو سکوت بشینم. از استرس و فشار عصبی وبیخوابی و اضطراب دیگه به ته خط رسیدم. به دکتر پسرم گفتم دارو برای اعصاب برام بنویسه آسنترا ۵۰ نوشت ولی مادرم و شوهرم کلی حرف بهم گفتن که تو چیزیت نیست و این داروها ضررا بدتری می‌رسونه و .... . دیگه نمی دونم باید چیکار کنم خونه مادرم میرم مثلاً استراحت کنم نمی تونم بخوابم از بس دغدغه های فکریم زیاده و وسواس فکری گرفتم.