۱۵ پاسخ

😂😂😂😂😂😂😂😂😂دوس پسر خیالی

بچه ها خیلی پاک و معصومن
من که باور دارن فرشته ها رو میبینن و دوست میشن
من پسرم یه موقع هایی به سقف نگاه می‌کنه می‌خنده قشنگ قهقهه می‌زنه
یا خواهرزادم ۳ سالشه قشنگ میگه دوستم اونجاست

دختر منم داداش خیالی دارع 2یا3ماه پیش میگف با داداشم بازی میکنیم داداش بیا داداش رو صقفع😂😂😂

بچه منم اسم دوستش اریکاست،میگفت اریکا رو ببین بعد من چقد میترسیدم😂😂😂😂😂

دختر من ترسناک میگه، میگه اسمش ساراست، موهاشم بلنده، لباسشم صورتیکه میاد هر روز بازی

حتما تو فیلمی کارتونی پارکی جایی این اسمو شنیده طبیعیه بچه ها دوست خیالی داشته باشن

خواهرزاده منم ی دوست خیالی داشت باهاش دعواشم میشد.یامثلا داد میزد مامان بعش بگو بره اونور دارم تلویزیون میبینم جلومو گرفته...ی بار ک رفته بودن خرید برگشتن خونه یدفه داد زد وااای مامان فلانی اسمش یادم نیس حاگذاشتیمش تواون مغازه.مامانشم گفت ولش کن بخواد میاد خودش بلده.بعداون دیگه ازدوستش خبری نشد.ی چیز بگم نترسی میگن واقعا ی چیزی میبینن ...آبجیم میگف خیلی طبیعی و جدی حرف میزد باهاش بمن میگف مامان نمیبینیش؟من ک میگفتم ن کو میگف مگه کوری ایناهاش دیگه...بعد مامانش هم میترسیده هم الکی میگف اره میبینم ک بچه چیزی تو فکرش نیاد...

اتفاقا از دکتر پسرم دیروز سوال کردم گفت این رفتار بخاطره سنشونه طبیعیه

بچهایی که خیال پردازی میکنن خیلی باهوشن

خب عزیزم طبیعیه
پسرمنم دو تا دوست خیالی داره باهاشون بازی میکنه
نترس توهمی نشده اقتضای سنشه

منم دختر من تو خیالش با حدیث بازی میکنع اصلا نمیشناسمش میگم مامان حدیث. کیه میگه نمیدونم

میگن داشتن دوست خیالی توی این سن طبیعیه

من باخوندش ترسم گرفت

البته دخترمنم وقتی کوچیک بودباخودش حرف میزدطبیعی هست چون تنهاهستن الان بازی میکنه باخودش حرف میزنه بااینکه بزرگه😅

جایی شنیده این اسمو مطمعن باش دختر منم یک سال پیش اینستا داشتم نگاه میکردم شنید که داشت می‌گفت ملیکا توی اینستا از همون موقع توی بازی هاش هی میگه ملیکا ملیکا

چند سالشه

سوال های مرتبط

مامان خاطره مامان خاطره ۳ سالگی
سلام مامانا کسی بیداره
دخترم تقریبا دیگه ۳سالش میشه خودم ک مشغول کار خونه ام اصلا وقت نمیکنم باهاش همبازی بشم بعصی وقتا هم ک میشینم باهاش میگه نقاشی بکش همینکه شروع میکنم چون خودش بلد نیست زود عصبی میشه دفتر خط خطی میکنه گفتم بزارم مهد ولی یه چیز خیلی نگرانم کرده
دخترم خیلی میترسه از کوچیکترین صدا ،حرف،یا کلمه ای ک معنیشو نمی‌فهمه مثلا درباره وام حرف میزدیم بدو بدو اومد بغلم گفتم چته گفت از وام میترسم ،از کارتون هایی ک توش ماشین سنگین ،تراکتور ماشین حمل زباله داره ،میترسه میگه بزن یه فیلم دیگه ،رفته پارک خواهر زاده ام گفته اونطرف دارن خونه میسازن با اینکه برا پارک غش میکرد الان میگه بریم ولی اونجا فقط بغل باباش می‌چسبه میگه خونه میسازن میترسم ،و خیلی چیزای دیگه
،الان نمیدونم چکار کنم
مهد از خونه امون نیم ساعت فاصله داره با موتور بخوایم ببریم ،میگم یوقت مشکلی پیش بیاد بترسه یا منوبخواد همون موقعه نمیتونم بهش برسم ،
یه جورایی خودمم افسردگی دارم همه اش فکر میکنم ببرمش دور ازجون طوریش نشه ،
بچه ها رو دوست داره میرفتیم پارک دوست داشت باهاشون بازی کنه
الان موندم چکارکنم