خانماپری روزداشتم باخواهرشوهرم حرف میزدم گفتم بچه میخوام ببرم دکتربراخس خس سینه اش وتندتندنفس کشیدناش مادرشوهرم شنیدبه من گفت دیگه بچه قنداق نکن اگه اینجوریه گفتم قنداق میکنم چون توش راحته میگه نه هیچی نمیشه دیروزصبح شوهرم ازسرکارامده داشت بهش میگفت شوهرم به روم نیورداماهی میگه مگه قنداق تاکیه تاچله نیس گفتم نه دیشب بچه روبزورخوابوندم صبح شوهرم قنداقش بازکرده رفته سرکاربچه هی روسری ازسرش میکشه روسری کشیده کل صورتش پوشونده جیغ کشیدامدم دیدم بچه کل صورتش پوشیده اگه خفه میشدمن چه خاکی توسرم میکردم به ایناچی بایدگفت

توبارداری شباتاصبح دردمیکشیم هیچکی نمیگه چشه بچه بدنیاامدعزیزشده

هه مادر شوهر من هرچی چیزی میشع میکه این بخاطر اینه قنداقش نکردی. دیروز بچم باد معده داشت میگفت این برا اینه قنداقش نکردی منم ازدستس عصبی شدم بهش گفتم چرکن جادوگر شهر اوز لطفا دهنتو ببند

مادرشوهرمن البته کل خانواده فامیل دروهمسایه گیردادن به شیرنمیدی یکی بگه دوقلو سخته شیردادن فضولها

من ک اصلا قنداق نکردم،ولی مادرشوهر منم همش شوهرمو یاد میده،ولی من ب روم نمیارم، جدیدا همش میگه چرا انقدر حموم میبری😏

بعد قنداق راس میگه بعد چل روز عادت کنه ب اون بیچاره میشی همیشه و همه جا ک نمیشه قنداق

روسری نپوش خب کلاه بزار سرش