۹ پاسخ

براش با کاغذ و مقوا ماسک درست کن بهش بگو این بازیه هرکی برسه می‌باره نباید بترسی

فقط باید ماسک رو برای مثل بازی جلوه بدی دیگه نمیترسه

شوهرتون خیلی بیفکری کرده که2تا بچه رو تنها ول کرده با پله برن وخودشم با آسانسور.... کارم یدفه میشه. اگه از پله میفتادن چی....

برای قصه بخوان یا از گوشی دانلود کن برای براش قصت بگه خودم هم امشب کنارش بخواب

خدا لعنت کنه پسر همسایه رو، نفهم
بچه دور از جونش لکنت میگرفت کی جوابگو بود؟!

ی تیکه طلا بنداز تو آب بده بخوره دخترت ترسیده

همدردی کن بگو اره منم ترسیدم
ولی بعدش ک دیدم یچیز الکیه خندم گرفت
نوازشش کن پیشش باش با ارامش بخوابه

يه مدت همش پيشش باش
شبا پيششون بخواب

هرچی سرش گرم میکنم تا میاد بخابه میگه ماسک ترسناک میاد

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
مامانا امشب حنابندون پسر عموم بود بعد سر یه دلخوری از شب چله از پارسال شوهرم میگفت نمیریم عروسی پسر عموت و خیلیم محکم به همه هم گفته بود دوهفتس بحث داریم ظهر مامانم بهش پیام داده بیاد گفته نه مادر شوهرم بهش گفت گفت نه اصلاااا خلاصه که منم زورش نکردم گفتم هر جور راحتی بعد عصر با دخترم رفتیم پارک ساعت ۷ زنگ زده که برین خونه اماده شین برین به خاطر تو میریم حالا از اون اصرار و از من انکار گفتم من اصن دوست ندارم برم جایی که شوهرم دوست نداره( الکی مثلا🤪) هی گفت نه برا تو میام خلاصه رفتیم اونجا انقدر بابا و مامان و عمه هام خوشحال شدن هی تشکر کردن اومدیم 😁 شوهرمم که با پسر عموم خوب نیود اخر کار رفته بود غذا میکشید کمکشون خلاصه که سیاست زنانه داشته باشید 🤪😁 شوهرم تو بحثای اخیر میگه نکنه پسر عموت میخواسته بیاد بگیرتت که انقدر سنگش و به سینه میزنی😑اخه پسر عموم از من کوچیکتره از بچگی باهم بزرگ شدیم هیچ وقتم حرفی نبوده بینمون بعد ببین چه برداشتی میکنن شوهرا
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۳ سالگی
سلام خانمها. پری روز . دختر جاری صدای دخترم زد مادرشوهرم گفت بزار دخترت بیاد پایین تو حیاط هواخواه یکم بازی کنند .
منم اجازه دادم. دخترمم صداشون شنید مجبور شدم بزارم بره . بعد یک ساعت رفتم پایین تو حیاط دیدم مادرشوهرخونه نیست رفته بود خونه دخترش.
هیچ کس پایین نبود فقط دخترم تنها بادخترعموش که۷ سالشه بودن
اونم هرچی صدازدم نبودن نگران شدم . آمدم زنگ مادرشوهرم بزنم باز گفتم بزار یه نگاه دستشویی بندازم دیدم دخترم ودخترعموش تو دستشویی هیچی شلوار پاشون نبود دختره تامنو دید شلوارش پوشید . دخترمم آوردم بیرون شلوار تنش کردم کلی هم دعواشون کردم دخترم برداشتم آوردم بالا شبش به شوهرم ومادرشوهرم گفتم.
بعد میگه این فکرانکن . دستشویی بودن داشتن خودشون خشک میکردن . الان دوباره امروز آمده بالا که به شوهرت گفتی منم گفتم دخترم خودش به باباش گفت . دامده به دختررم میگه چرا گفتی.
من صدای دخترعموت پرکردن گفته داشتم بادستمال خودم خشک میکردم و... با تشر میگفت بعدم قهرکرد رفت پایین