۵ پاسخ

حق داری من نمیتونم‌فراموش کنم از مادرشوهرم متنفرم دیشب خونمون بود قبلشم با شوهرم یه دعوای حسابی کردم بخاطر اومدنش.۱۰روز اومد خونم موند بدون کمک کردن فقط حرف میزد وچرت وپرت میگفت

و منم حتی الان از همشون متنفرم

منم روز زایمانم و رفتارایی که باهام شده رو اصلا نمیتونم فراموش کنم چون ازکسی دیدم که اصلا انتظارشونداشتم

منم خیلی اذیتم

ببین تنها نتیجه کاراشون دوری کردن ماهاست همین الان دوستمم بعد زایمانم خونشو کلا از مادرشوهرش جابه جا گرد رفت مستاجرش میگفت همش بچمو میگرفتن میگفتن شیر خشک و پوشکش بده خودت برو بالا

سوال های مرتبط

مامان فاطمه زهرا مامان فاطمه زهرا ۱۱ ماهگی
🌹تجربه زایمان 🌹
🌟پارت ۹🌟
تجربه ی کُلی بخوام از زایمانم بگم
اول از همه خدا رو شاکرم به خاطر سلامتی دختر نازنینم چون سختی های خیلی بدی کشیدم
من‌تازه سختی هام بعد از زایمانم بود چون دخترم ۷ماهه بود خیلی خیلی اذیت شدم
و بعد اینکه زایمانم رو دوست داشتم
من از اول بارداریم نظرم بر سزارین بود که شانس باهام یار شد و همون شد که میخاستم
انتخابم هم برای زایمان های بعدی هم سزارینه قطعا
بعدش اینکه بازم خدا رو شکر میکنم که شکمم کوچیک بود چون شکم بزرگ باشه واسه بخیه ها خیلی آدم اذیت میشه و احتمال عفونت هست
ولی من چون شکمم کوچیک بود خیلی راحت بودم
اینم بگم مامانای گل من دخترم ۴۴ روز بیمارستان بستری بود ❤️‍🩹💔
۴۴ روز من خون دل خوردم غصه خوردم ناراحت شدم اشک ریختم آب شدم و عاجزانه از خدا و اهل بیت کمک میگرفتم که دخترم رو خوب کنن
اول کمک خدا و اهل بیت و بعد کمک دکترها و پرستار ها و بعد دعای خیر پدر مادرم و اطرافیان عزیز بود که دخترم تونست خوب بشه
و ناگفته نماند که دختر مامان هم قوی بود که تونست خوب بشه