۱۰ پاسخ

با این تفاسیر من باید شوهرم بزارم رو سرم

همین تحمل کردنها کارو بدتر می کنه
چیزی درست نکن خونه رو مرتب نکن بگیر بخواب چیزی گفت بگو حالم بده

خودت واسه خودت ارزش قائل شو بگو حالم بده پاشو منو ببر دکتر ینی چی ک تحمل میکنی وظیفشهههههه واسه همچین چیزی میخای انگشتر بفروشی؟خودت پروش کردی

منکه یه هفته اس دیگه نث تودش شدم مث سنگ دیشب هر چی گفت سرم واای داره میترکه و... من گفتم خودت برو قرص بخور انقدر حرف نزن بیدارمون کردی و...اصلا محل ندادم .بعد بش گفتم کم محلی خیلی بده اره؟؟حالا بفهم من چی میکشم و...تازه الان اولشه میخدم مث خودت شم دیگه هیچی نگفت خابید

باز شوهرم من همه کار میکنه فقط من زود تر خوب شم
دمنوش چای به بچه ها رسیدگی میکنه
خودش میگه بیا بریم دکتر ترو خدا
ولی خودش مریض باش دکتر نمیره

والا شوهر من اهپیت نمیده بهم فقط میگع زود خوب شو حوصله بچه داری ندارم منم خودم تنایی با ماشین میرم درمونگاه سرم تقویتی و هرچی دارو میگم بزنن که سریع سرپا شم حتی زاییده بودم پیشم نمیخابید یه حالم و نپرسید فقط به فکر سکسش بود

عزیزم ما خانوما خودمون باید واس خودمون ارزش قائل بشیم...شوهرمن وقتی مریض میشه نه دکتر میره نه توخونه استراحت میکنه ینی اینجوری بزرگ شده حتی مادرشوهرم میگ وقتی ادم مریض میشه نباید زود بره دکتر....ولی من تا سرمون دردمیگرف مامانم زود میبرد دکتر...اوایل ازدواج شوهرم میگف خوب میشی دکتر نرو...ولی کم کم بهش یاددادم ک وقتی حالم بده باید برم دکتر الان دیگ عادت کرده میدونه اگ حالم بدباشه باید پول بده برم دکتر 😐توهم عادتش بده بهش بگو پول بده میخام برم دکتر ببینم چکارشدم همین مردا اگ زنشون یه مریضی بگیرن زود دامادمیشن 😐

شوهر من ی آب نمیده دستم نازما بکشه 😂😂😂

بعضی از مردا درکشون پایینه شوهر من ۵۰ درصد درک داره پریروز حالم بد بود رفته بودم دکتر پنسیلین زدم اومدم خونه حس کردم حالم عجیبه همش میگفت تو سوسولی خودتو جمع کن آمپول زدی استراحت کنی خوب میشی شبکار بود رفت سرکار حالم خیلی بد بود به معنای واقعی مرگو جلوی چشمم دیدم پسرم با مامان بزرگش تماس گرفت خواهرشوهرم اومد بردم دکتر به پنسیلین حساسیت داشتم دکتر گفت خدا بهت رحم کرده

دفعه بعدی که مریض شد توهم دقیقاا عین خودش رفتار کن تا بفهمه بی‌توجهی یعنی چی

سوال های مرتبط