۲۲ پاسخ

لامصب بارداری تو پاییز زمستون دیر میگذره

دقیقا منم همینم امشب دیگه گریه کردم از معده درد و نفخ و هرچی میخورم ترش میکنم میزنه به سرم سر درد میشم آب نمیتونم بخورم سریع ترش میکنم اصلا دیگه کلافه شدم ولی بازم همش سعی میکنم بگم خدایا شکرت

من از بارداریم خیلی خوشحالم ولی منم حالم خیلی بده بی خواب دل درد حالت تهوع

ماهم همینجوریم عزیزم‌همه همینجورن باید بگذرونی تا کوچولوتو بغل کنی

منم اینجوری بودم و هستم😢

عزیزم الان اگ‌ خسته شدی که خیلی زوده😐هنو بارداری و بعدش چالشای بچه داری، فقطم شما نیسی
حق داری کلافه باشی ولی میگذره منم الان از بیخوابی و خستگی و بهم ریختن نظم زندگیم کلافه و‌خستم ولی به ی لبخندش دلم اروم‌میشه

مامان آلو میشه بگید چیکار کردین برا باردار شدن که جواب داد؟

بابا همه همینجورین منم بعد دوسال با کلی دوا درمون شد ولی از وقتی فهمیدم باردارم همش بستری ام؛همش بالا میارم؛حتی کسی رو ندارم یکم بهم دلگرمی بده تو شهر غریب تنهام
اشکال نداره چ کنیم دیگه این روزاام میگذره

منم همينم فكر كنم همه همينن روزا نميگذره برام دلم زندگي عاديمو ميخواد حالم بده كل روز اما باز شكر كه اين روزا نم ميگذره به اونموقع فكر كن ك بچت ٥ ٦ ماهه ميشه چقدر بامزه ادم كيف ميكنه

از یه روانشناس کمک بگیر حالت خوب میشه

تازه اول راهی که من تا 5 ماهگی عین جنازه بودم به حدی که نمیتونستم از جام پاشم تهوع شدید سرگیجه کسلی بی حالی ، انگار داشتم ذره ذره جون میدادم تازه یه ماهه سرپا شدم یادم میفته اون روزا تنم میلرزه انقد عذاب کشیدم هر لحظه آرزوی مرگ میکردم

ذکر خدا و قرآن میتونه باعث آرامش بیشترت و سلامتی نی نی ات بشه عزیزدلم

ولی بخاطر نینی تحمل میکنم بادل و جون

خواهرم اینا همه تغیرات هورمونیه زیاد رو خودت حساس نشو من هفته های اول خیلی گریه میکردم کلا یک ماه خونه خودم نیومدم همش تغیر هورمونیه کم کم خوب میشی توکلت به خدا باشه

منم همینجوری بودم عزیزم
یکم بگذره هورمونات ثابت بشن درست میشه

تغییر هورمونی هست عزیزم
سعی کن خودت سرگرم کنی
کارایی که دوست داری انجام بده
هواخوبه پیاده روی کن
با دوستات هم سن و سالات قرار بذار

یه چی بگم تحمل کن من نه ماه از اولین روزش بالا میاوردم تا شب بستری برای سزارین بدنم قفل میشد درد شدید تو شکمم کمرم بلند نمیشد با کمک میرفتم سرویس بهداشتی طوری فلج میشدم که باید شکمم مالش بدادن تا کمی کمرم بلند شه همش حالم بد بود یک روز خوش ندیدم افسرده و داغون همش دکتر ناله و درد میگفتم کم شانسم من میگذره منو میگفتن میمیره درک میکنم الانت رو

منم دقیقا مثل شما شدم ،سعی میکنم رو حیه مو قوی نگه دارم باهمسرم خیلی حرف میزنم ،نمیریزم تو خودم ،اثر هورموناست عزیزم

عزیزم خودتو سرزنش نکن
حس هات و سرکوب نکن
هممون به دلیل تغییرات هورمونی این احساسات و تجربه میکنیم...

میگذره
یکم هفته ت بره بالا
احساس انس میکنی به نی نی ت و حالت بهتر میشه💚

عزیزم اینا تغییر هورمونه طبیعیه

تا سه ماهگی همینه عزیزم .بعدش لذت میبری ازش ،از رشدش از تکونش از خریدایی که براش میکنی

دارو خونگی هات چی بودن مشکلت چی بود

سوال های مرتبط