پاییز بود و ابر های خاکستری آسمان نشان میداد که قصد باریدن دارد مادرم گفت چترهایت رو بردار باید به خانه مادر بزرگ برویم.من عاشق رفتن به خانه مادربزرگ بودم چون هم مادربزرگم مهربان بود و هم خانه اون نزدیک به دریا بود .همینطور که در ذهنم چای و شیرینی خانگی مادربزرگم رو تصور میکردم به سرعت آماده شدم.در مسیر رفتن باران بارید و باد به شدت وزید.و برگ درختان رو جابه جا میکرد.ما به خانه مادربزرگ رسیدیم
منم کلاس سومم🤣🤣
ابرها گرفته بودند خورشید پیدا نبود
پرندگان چترهایشان را باز کردند لحظاتی بعد آسمان بارید همه خداروشکر کردند و باد خوشحال شروع به وزیدن کرد
روز جمعه بود و به لب دریا رفتیم.
کنار در یا دختر و گل های قشنگ بود. ناگهان باد شروع به وزیدن کرد و ابرهای بارانی رو با خودش به همراه آورد
و ما سوار ماشین شدیم و باران را تماشا کردیم
دریا بارانی بود باد درخت را تکان داد
دریا زیبا است من دریا را دوست دارم😁
یک روز تفریح رفتیم تو کوه و جنگل کنار دریابودیم هوا خوب بود که یهو باد شروع ب وزیدن کرد و رفته رفته باد شدیدتر شد طوری که تصمیم ب برگشتن گرفتیم، خیلی فسفر مغزم خرج شد تا این جمله رو جور کردم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.