کلافم دیگه نمیکشم. بچم همش گریه میکنه. درست نمیخوابه. رفلاکس الرژی داره. همش بیقرار. هیچ دارویی روش اثر نمیکنه. دیگه یوقتایی قاطی میکنم میخوام بزنمش.ازبس خستم . نه به زندگی میرسم نه به خودم وقت کنم فقط میخوابم. چکار کنم شماها چکار میکنید؟ تا الان حتی صبحانه هم نخوردم فقط یه تیکه نون. از صبح تا شب که شوهرم بیاد با این بچه تنهام. شوهرمم نمیتونه ارومش کنه اخرش میده به خودم

تگه پسره ببر ختنه کن عفونت داره .اما دختر پدی لاکت دادم خوبه.بچه قوممون برد دکتر سونو کرد دختر بود سنگ داشت قطره داد خوب شد

خیلی ماساژ میدم شکمشو و این ک شکمش ۳ روز کار نکرده

سلام دوستان منم شب تا صبح بیدارم صبح ک بقیه کارای روز مرگی سرم سفید کرد از بس گریه میکنه ولی ب سلامتی بزرگ بشه

دختر منم اکثر مواقع همینجوری بی قراری میکنه من صبحونه را ساندویچ میگیرم و همینجوری که دخترم آروم میکنم صبحانه هم میخورم که جون داشته باشم بچه بغل کنم یا شیر داشته باشم که بهش بدم

منم اونجوری بودم الان خداروشکر خوب شده

همه همینیم تازه من یه دختر ۴ ساله لجبازم دارم
بچه دو ماهه چیه که بخوای بزنیش

صبوری کنید شرایط برای هممون تقریباً یکسان از شوهراتون بجای دعوا و بحث منطقی بخواید که از نظر روحی و روانی خسته آید و درکتون کنن

منم دقیقا همینجوریم. علاوه بر این دندون درد هم دارم. وقتایی میخوام بخوابم دندون درد نمیذاره. یه شوهر بی مسئولیت که همش باهام دعوا میکنه هم بهش اضافه کن. شبا جدا میخوابه. صبحا به بدبختی شیر به پسرم میدم و میخوابمش. شوهرم میاد بیدار میکنه و بوسش میکنه بعد میره سرکار. و گریه های بچه شروع میشه . امروز از ساعت 4 تا 7 صبح همش گریه کرده و نخوابیده. آخرش بخدا خودمم زدم زیر گریه و خودمو میزدم از شدت ناراحتی

بخدا منم همینم کسی نمیتونه آرومش کن میدن به خودم .نه به کارام میرسم نه به غذاپختن آخه غیر دخترم خودم وبچه ام وشوهرم هست غذادرست کنم بخوریم .نمیرسم به هیچ کاری .جای هم میرم اینقدر گریه می‌کنه جای رفتن تودهن آدم زهر می‌کنه

بدن اش رو چرب کن ماساژ بده‌. شربت کولیک بده چند تا مارک هست یکی اش میوفته

علایم الرژی بچتون چیه من پسرم بینیش خرخر میکنه بردم دکتر گفت آلرژی داره من خیلی میترسم

دوهزار بار از صب بچمو خوابوندم تا گذاشتمش بیدار شده..از صب هیچی نخوردم بدنم‌یخ کرده ضعف دارم.خسته شدم کاش جای شوهرم بودم‌میرفتم سرکار یکی بچمو بزرگ میکرد دلم براش تنگ میشد شب میومدم باهاش بازی میکردم.بخدا رد دادم دیگه..

تو ی تیکه نون خوردی من اونم نخوردم

همه اینا میگذره یه روزی دلت ب اینا تنگ‌میشه عزیزم صبوری کن