۱۱ پاسخ

این داستان:مادرشوهرگردن نگیر

بگو معلومه به تو ربطی نداره نباید گردن بگیری ولی شوهرمو با خودت شریک نکن

😑😑😑😑
ببخشیدا بگو پس علی گردن نگیره بقالی سر کوچه گردن بگیره
اشتباه میکنه پس نزدیکمم نشه که دوباره بچه دار نشیم

بگو ببخشیدا از پسرت رفت تو من ‌پتنهایی درست نکردم

مادرشوهر منه هااااا چند ماه پیش بی بی زدم مثبت شد نگو از هورمون های زایمانمه بهم ریخته با شوهرم بحثمون بود گریه میکردم خیر ندیده یهو اومد گف چیه گفتتم باز حاملم گف شورشو در آوردی آبرومون میره مسخره مردم میشیم والا من کاری ندارم بهش خودتون بزرگش کنید سعی کن بندازیش خواستم برگردم بگم تو این ۲۲ماه اومدی ۵ دقیقه بچه هامو بگیری ک میگی خودتون بزرگش کنید بخدا هیچ وقت ۵ دقیقه کمکیم نبوده با اینکه خونس بیکاره طبقه بالاهستن

حالا مادرشوهر من‌میگ تا جوونین میتونین بیارین

بگو تو گردن نگیری مهم نیست علی هم خودش میدونه چیکار کرده من خودم قرقره نکردم بچه رو

میگفتی اگرم باشم مال خیابون نبوده انقدر گردن گیرت ضعیفه بچه زن نمیدادی
بعدشم ب شوخی گفتم
الحمدالله اندازه خودمون هستیم ذستمون دراز نباشه تو گردن نگیر کاره ایی نیستی تو زنذگی سخصی مام دخالتی نکن ممنون

🤣🤣میخندیدی میگفته با شما ک کار ندارم ولی باباش علیه مردای سر کوچه نیستن ک ربطی ب علی نداشته باشه

چه ربطی به اون داره

بگو میبرم داداش علی بهش میگم اون گردن بگیرع😂😂😂

سوال های مرتبط