سوال های مرتبط

مامان عشق مامان عشق ۶ سالگی
سلام .مامانم اینا بعد چندسال دارن میان خونم،اما من حالم روحیم داغونه،چندماه پیش پسرم با دختر همسایه بازی می‌کردن ک پسرم گفت اندامشو نشونم داده،منم ب مامانش گفتم ....اینم بگم من بسیاااار آدم حساسی هستم خیلی زیاد بچم از کنارم تکون نمیخوره،این سری گفت توروخدا ،مامانشم آدم خوبیه گفت خیالت راحت برا همین گفتم باشه ،ک این اتفاق افتاد
دیروز بعد چندماه درخونشونو زدم کارش داشتم ک بچه ها گریه و زاری کردن ک باهم بازی کنن،منم گفتم پس خودم میام خونتون ،باورتون میشه چشم ازشون برنداشتم ،رفتن توی اتاق ک فیلم ببینن دیدم روی تخت نشستن ،منم جوری نشستم ک توی دیدم باشن،دختر همسایه مدام پتو رو میتداخت روی خودش ،یا می‌گفت دراتاق ببندیم .اومدیم خونه پسرم گفت اندامشو نشونم داده گفته آمپول بزن..اینم بگم من خیلی زیاد حریم خصوصی رو یادش دادم و خوب می‌دونه پسرم ...
منم ب همسایه گفتم .یهو دیدم دخترشو آورد گفت رودر رو بشن،دختر انکار کرد .مامانش گفت نه پسرت دروغ میگه درصورتی ک مطمعنم دروغ نمیگه بالاخره هرکی بچشو می‌شناسه ...اون دختر اون هی میگفت نه دروغ میگه و پست در قایم میشد ،یا می‌گفت ب بابا نگو ....
حالم افتضاحه ،این ک چرا حماقت کردم رفتم خونشون ،باید همون موقع قطع رابطه میکردم..........چون بعد سری اول ک اتفاق افتاد رفتیم شهرستان دیدم پسرم گفت اندام خصوصی پسرعمه رو دیدم تو حیاط خودم دست ب شلوارش زدم باباجونم تو حیاط بوده ....بعدشم عید رفتن زیرچادر زیپشو کشیدن،من گفتم بزار باز باشه همه میگفتن چقد حساسی ،ولشون کن .یهو دیدم صدای پسرعمش اومد ک گفت برم ب مامانم بگم منم سریع زیپو باز کردم و هیچی ندیدم ،بعدشم ازش پسرعمش پرسیدم چی شده گفت هیچی ...