۱۴ پاسخ

باور کنید غریب بودن خیلی بهتره من سیزده سال تو شهر غریب بودم سخت بود همش میگفت وای کاش نزدیک بشم چقد،دعا کردم چقد نذر و الان یکساله برگشتم شهر خودمون هروز داستان داریم هروز فتنه بازی هروز خاله زنک بازی

بدترین سرنوشت یک شخص اینه دوری از خانواده ‌وتو شهر غربت باشه تنهایی بچه بزرگ کنه هیچ کسی پیشش نباشه تازه یه شوهر نفهم داشته باشه سال ها مسافرت نره ،بیکار باشه شغلی نداشته باشه .تنها دلخوشیش دور دور کردن تو خیابون باشه همین

من کتاب میخونم آهنگ می‌زارم باجوجه هام می‌رقصم ورزش که دیگه نگم کلا عمرمو تاالان ورزش کردم رمان می‌نویسم فیلم میبینم

منم همینم .

چقدر منی

والا من ی کوچه بینمومن هست و میشه ده روز ک برم بیرون

مثل قدیما نیست ک‌ همه شور شوق هم داشته باشن کمک حال هم باشن
دست تنها دوتا بچه بزرگ میکنم
قربون همون غریبی

خودت مشغول کن کلاس برو باشگاه برو

ای بابا من خونوادم بغل گوشمم غریبترینم کلا خونم ماهی یبارم شاید نرم پیششون

ده ساله دارم تحمل میکنم سخته باهمسایه هارفتوامدندارم اشناهادورن شوهرم زیادخوشش نمیادبیرون باهم بریم چون شهرکوچیکه نمیشه رفت کافه ای ساندویجی پارکی مادرشوهروبرادرشوهرام توهمین شهرن تا که پامونوبیذون میزاریم میگن توفلان مغازه چی خریدکردین امسال رازی شدبریم شهرماحالابچه هام مخالفت میکنن به اینجاومدرسه ودوستا عادت کردن😔

منم همینم آرزوم برگردم شهر خودم. وچقدر دست تنها بچه بزرگ کردن سخت البته همسر من خیلی همراه وکمکم هست اما ی روزایی دلم خانوادم میخاد آدم میخاد هم صحبت قبلا ک بچه نداشتم ب همسرم میگفتم تنها کسی ک باهاش حرف میزنم تو این خونه تویی باید وایستم بیای حرف بزنم چقد سخت

هییییییی‌ نگووووو خواهر منم همینم

من تو شهر مامانمم بودم یه خیابون فاصله داشتم باز غریب و تنها بودم نه زنگ میزد نه میومد
دوست نداشت منم برم
کلا تنها و بی کسم

با غریبه ها رفت وآمد کن
وقتی تنهایی مجبوری با غریبه رفت وآمد کنی

منم همینم

سوال های مرتبط

مامان یوسف و سوفیا مامان یوسف و سوفیا ۵ سالگی
مامان چشم شهلایی مامان چشم شهلایی ۴ سالگی