۱۴ پاسخ

بچه یه ماهه نباید مهمونی اینا بره دختر من سه ماهس من هیچ جا نبردمش

اصلااااااااا نرو. هرکی میخواست ببینه باید خودش میومد، الکی بچه رو نگیر نبر خودتو بچه رو سبک نکن.
یا نرو یا اگه شوهرت اصرار داره برین بچه رو بزار پیش مادرت با شوهرت دوساعت برین برگردین.
دیر برین زودم بیاین.

بگو سرو صدا میوفته تو سرش نمیتونه تحمل کنه

من جا تو بودم اصلااااااا نمیرفتم
مثل الان ک سه هفتس نرفتم سر یه حرفشون

اگر هم گفتن چرا نیومدی
بگو چون احترامی ندیدم که بخوام احترام بذارم
عین خودشون

من اگه بودم هرگز و هرگز و هرگز نمی‌رفتم
اگه هم مجبور بودم برم بچم رو نمیبردم

برو بچه رو نبر

بچه ی یک ماهه رو نبر جای شلوع
اونا نیمودن پیش بچتون بعد شوهرت میگه بریم..

کلا شما و همسرتون نباید برید

وقتی هیچ کدوم دیدن بچه شما نیامدن چرا خودتونو بی ارزش کنید و برید

نرفتن شما به تنهایی درست نیست
چون فامیل شوهرتون هستن ،ایشون باید بگه که نمیرم و جوابشون بده کسی که طرف حساب شما نیستی
در کل سعی کن هر دو در یه جبهه باشین
چه برای رفتن چ نرفتن

اگه میخوای بپیچونی بگو بچم حال نداشت شرایط نداشتیم اگه می‌خوای مثل خودشون باشی بگو ترجیح دادیم نیایم وقتی کسی دوست نداره مارو ببینه

نرو به نظرم .
بگو درگیر بچم بودم نشد بیام

من بودم نمیرفتم

راضی نبودن بچه دار بشی؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۰ ماهگی
خانمها من علاوه بر مشکل با شوهرم با یه پدر شوهر و مادرشوهر پر رو هم تو یه ساختمونم انتظار دارن من هر دقیقه بچه رو ببرم پیششون آخه این خوبه زمانی که آدمو عذاب ندن پدرشوهرم به لباس بچه گیر میده که چرا این همه پوشوندی وقتی می‌خوابه بچه پتو میکشم روش میگه چرا رو بچه پتو کشیدی وقتی میخوام ببرم شیر بدم چرا زود زود به بچه شیر میدی شما بلد نیستی وقتی بچه گریه می‌کنه برای شیر پدر شوهرم یا مادرشوهرم بغلش میکنن که نزارن شیرش بدم که مثلا باهاش بازی کنن و بنظرسون اون موقع دل‌پیچه داره با اینکه من میدونم الان وقته شیرشه بچه بالا میاره پدر شوهرم میگه آخه اینمهه هم مگه به بچه شیر میدن با اینکه بچه ی من دو دقیقه بیشتر شیر نمیخوره ولی چون رفلاکس داره بالا میاره بچه رو هی دمر. رو سینه یا رو زمین میخوابونن تا دستاش رو میگیرن تا ببینن خودش رو می‌کشه بالا بخدا دارم دیونه میشم از دستشون هی خودمو به بی خیالی میزنم هی نمیشه چون تو یه ساختمونیمم نمیتونم بهونه بیارم نرم واقعا برام شدن دردسر مادرشوهرمم که همه چی دونه مثلا هر کاری دوست داره با بچه انجام میده هزار تا عکس میگیره برای همه می‌فرسته پستونک میفته زمین با اینکه بهش گفتم بشور بزار دهن بچه همینجوری می‌کنه دهن بچه به شیرش گیر میده چند بار به خاطر شرایط دخترم تصمیم گرفتم شیرخشک بهش بدم داشت منو می‌کشت اصلا یه وضعی به مادرشوهرم تا جایی اعتراض میکنم با اینکه اون تو کار خودشه ولی پدر شوهرم رو نمیتونم ولی واقعا دیگه نمیکشم