۶ پاسخ

الهی بگردم
یه جایشش درد میکرده اون بچه
یا گشنه . تشنه بوده🥹
تروخدا بچه هاتون نزنید
ک بعدا پشیمون بشید
خودتونو کننرل کنید⭐️
لایکم کنین

😔😔😔😔

هر چقدرم حالت بد باشه حق نداری بزنی تو گوش بچه
منم زندگیم خیلی سخته همه تو زندگیشون مشکل دارن
تازه من دوقلو دارم ولی هرچی هم حالم بد باشه شده وسط غذا دادن از کوره در میرم بلند میشم میرم سرمو فرو میکنم تو بالش دو تا جیغ میزنم بر میگردم
دو تا فلوکستین میخورم وسعی میکنم خودمو آروم کنم بچه ها گناهی ندارن

عزیزم💔چی آدم بگه وقتی از هرطرف نگاه میکنی ی ترومای تو وجود آدم هست ،اشکالی نداره تو ذهنش نمیمونه سعی کن اینسری اگه عصبی میشی برو ی طرفی یچیو فشار بده یا هرچی ک اذیتت میکنه رو روی ی کاغذ بنویسی تخلیه شی

عزیزم قضاوتت نمیکنم
برو پیش یه روانشناس و باهاش صحبت کن،روانپزشک دارو‌میده و اصلا برا کسی مثل شما مناسب نیست
شما نیاز داری با یه تراپیست بشینی و فقط صحبت کنی
میتونم تصور کنم چقدر الان حالت بده

😔😔😔چقدبدواقعا اون بیچاره گناهی نداره خودت سعی کن که جلوی خودتو بگیری

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱۷ ماهگی
مامانا لطفا اگه میدونید راهنماییم کنید
راستش من چندوقت پیش خونه مامانم اینا بودم (۵۰ روز پیش) بعد یه شب بی‌نهایت خسته بودم ساعت ده به مامانم گفتم نیکا امشب پیش تو بخوابه من میرم طبقه بالا میخوابم که سروصدا هم نباشه راحت باشم یه شب ( خونشون دوطبقه ست)
ساعت ده رفتم از خستگی بی‌هوش شدم تا ساعت ۴/۵ صبح از خواب بیدار شدم دیدم دخترم پیشم نیست ! پاشدم دویدم از اتاق بیرون اینورو بگرد اونورو بگرد یهو یادم افتاد پیش مامانمه !🤦🏻‍♀️
بعد شیر درست کردم گفتم ببرم بهش بدم (چون معمولا این تایما بیدار میشه گشنه‌ست ) رفتم که بهش بدم دیدم کلید ندارم 😖
یهو انگار پَنیک اتک شدم
اینقددددر حالم بد شد فکر میکردم دارم سکته میکنم ! تپش قلب شدید جوری که صداشو میشنیدم سر درد وحشتناک مغزم تیر میکشید بدنم لمس شد... اصلا افتضاح
اومدم طبقه بالا هی راه رفتم نفسم بالا نمیومد حتی گریه هم کردم و بخودم لعنت فرستادم اصلا چرا گذاشتمش پیش مامانم
یه حسی که خدایی نکرده انگار از دستش دادم اون حالتی بودم
اینقدر رفتم در پایین صداهارو چک میکردم گفتم شاید از گرسنگی بیدار شه گریه کنه اونوقت بتونم در بزنم برم بهش شیرشو بدم اومدم بالا که ساعت ۷ بلاخره صداش اومد و من باحال خراب پریدم بغلش کردم و گریه میکردم
(زودتر زنگ نزدم گفتم همه رو بیدار میکنم بدتر همه میترسن)
این ماجرا گذشت تا امروز حتی یادمم نبود ولی ظهر یهو همون حالتا اومد سراغم هنوزم تپش قلب شدید دارم خوب نشدم!
بنظرتون باید پیش چه دکتری برم؟
و نمیخوامم به ادمای دوربرمم این داستانو بگم چون انگشت اتهامشونو سمتم میگیرن
ولی میخوام برم دکتر پیگیری کنم این داستانو چون تا مرز سکته میرم خیلی حالم خراب میشه
دکتر خوب تو قزوین هم میشناسید معرفی کنید که عالی میشه