۴ پاسخ

خیلی سخته خدا سر هیچ بچه ای نیاره من دوبار این دردو کشیدم سر بچه هام مردم فقط😭😭😭😭😭😭

وااای عزیزم
خودت و گندم جانم چی کشیدین
الان حالش چطوره؟
عزیزدلم یکبار مشکلی نداره
فقط ی مدت باید تحت نظر مغز اعصاب کودکان باشی
پیش دکتر عباسخانیان بردی؟
الان مشکلی نداره؟
اتفاقا همش منتطر پیامتون بودم بگم مهد بردی گندم جان

سلام عزیزم دختر منم با تب تشنج کرده بود خدا نیاره اون روزارو یک سال گزشته ولی یادم میوفته روح و روانم بهم میریزه

عزیزم
نوار مغز دخترت خوب بود ؟
خودتو ناراحت نکن گذشت.

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا شما در طول چطور برنامه ریزی می کنید ؟؟آیا واسه خودتون وقت میزارید یا نه ؟؟مثلا در حده یه پیاده روی یا ورزش برید؟؟من مشغلم زیاده از صبح تا بعد ازظهر به کارهای خونه و ناهار و شام و بچه ها باید برسم بعد از ظهر در هفته دوبار باید ببرم گفتار درمانی و بعدشم تمرین با جوجه هام دوروز در هفته هم سر به خانواده هامون بزنیم ما بقی روز ها هم به خرید و کارهای بیرون از خونه و دکتر بردن و بچه ها یا هر کاره دیگه ای که داشته باشیم باید برسیم تازه خیلی وقتا روزهای فرد که بچه هامو می برم گفتار درمانی بعدش دوباره میریم به کارهای عقب موندمون می رسیم تا بیایم خونه ساعت ۸ شده کارهای بیرون از خونه هم من و شوهرم با هم انجام میدیم از خرید و هرچی که بگی خیلی دلم می خواد در روز یک ساعت برا خودم وقت بزارم مثلا برم یه پیاده روی جایی بادی به کلم بخوره ولی واقعا نمی تونم یه وقتایی نصف کارهامم می مونه چون تمرین کردن با بچه ها هم طاقت فرساست و خیلی وقتا لجباز میشن و همکاری نمی کنند الان اگه شما در شرایط من بودید چی کار می کردید ؟؟الویت اولتون بچه هاتون بود ؟،خصوصا بچه هایی مثل بچه های من که نیاز به درمان دارن ؟؟یا نه همش به فکر خودتون بودید؟
مامان رادمهر مامان رادمهر ۴ سالگی
سلام
مامانا یه سوالی ذهنمو درگیر کرده پسرم ۳سال و ۷ماهشه همسایمون که از بچگی دوست همسرمم بوده یه پسر و یه دختر داره یکی دوسال بزرگتر از پسر منن و تابستونا بعداز ظهر بیرون بازی میکنن صداشون میاد داخل خونه ما یه چند باری ام که از بیرون میومدم بابای بچه ها گفته بزارش بازی کنه من مراقبم ولی بازم من در باز میزارم تو راه پله میشینم و تند تند نگاه میکنم حواسم به رادمهر هست این اتفاق خیلی کم پیش میاد البته
پسرخواهرشوهرم یه سال بزرگتر از پسر منه تقریبا هر روزخو اهرشوهرم میارش خونه مامانش و میزارش جلو در تا با بچه ها بازی کنه پسرم همش میگه صدای پوریاشون میاد مامان میشنوی عذاب وجدان میگیرم که نمیزارم بره بیرون از طرفی ام اصلا نمی تونم بزارم بره و خودم تو خونه بشینم پسرمم بشدت ترسو شده حتی از دوچرخه سواری بیرون میترسه فقط تو خونه سوار میشه
بنظرتون کارم اشتباه یا درست ؟همش حس میکنم مامان خوبی نیستم و دارم درحقش کوتاهی میکنم
اینم بگم پارک میبرمش و تو خونه ام گاهی باهاش بازی میکنم ولی مطمئنم جای بازی پر هیجان و پر سر و صدای اون بچه هارو براش نمیگیره