۷ پاسخ

واز ماشاالله راه میره

ووووی جوجه

ای ننه جووووون..لباساشو نگااا🤩🤩🤩🤩😂😘😘

عزیزم خدا حفظش کنه چون تازه راه افتادن ذوق دارن یاس منم میره بیرون هرکی میبینه دستشو میاره بیرون سلام میده مثلا

خدا حفظش کنه

ماشالله ..مراقب باش تو خونه مسلط شد یعد ببر کوچه یه وقت نیفته

تاریخم چرا توهم توهم شد😂😂

سوال های مرتبط

مامان 👑آقا شاهان👑 مامان 👑آقا شاهان👑 ۱ سالگی
اخرین حمام شاهانی قبل یک سالگی 🥹
با کلی گریه و جیغ و داد تا حالا انقد گریه نکرده بود🥹
میون دوتا حس گیر کردم یکیش حس قشنگی که پسرم داره بزرگ میشه یکی اینکه هیچوقت به این سن برنمیگرده قدر لحظه ها رو بدونیم درسته سختی داره اما شیرینی بودنشون به همه سختی ها می ارزه
این روزا دارم به پارسال فکر میکنم خدایا چقد ذوق داشتیم چقد مظرب بودیم با باباش همش تو راه بیمارستان بودیم میگفتم خدایا کاش هر چی زودتر بگذره بغلش کنم میرفتم ناامید برمیگشتم اما الان دقیقا برعکس شده دیگه دوران نوزادیش برنمیگرده
چقد قشنگ بود لحظه ایی که رفتم بیمارستان واسه اخرین بار گفتن دیگه وقتشه گل پسرت رو بغل بگیری ساعت دو شب رفتم اتاق زایمان ساعت ۶ شد صبحونه رو آوردن بابایی انقد بیتاب بود راهش دادن اومد پیشم نازم کردو باهام حرف زد گفت نگران نباش خودم پیشتم چقد دلم گرم شد به بودنش بعدش که رفت ساعت ۵ عصر آقا کوچولو به دنیا اومد خدایا چه لحظات قشنگی بود توصیف ناپذیر🥹
اخرین حمام شاهانی قبل یک سالگی 🥹
با کلی گریه و جیغ و داد تا حالا انقد گریه نکرده بود به محض اینکه تموم شد خودشو بهم چسبوند با چشای مظلومش کلی نگام کرد شیر شو خورد رو پام خوابش برد 🥹
میون دوتا حس گیر کردم یکیش حس قشنگی که پسرم داره بزرگ میشه یکی اینکه هیچوقت به این سن برنمیگرده قدر لحظه ها رو بدونیم درسته سختی داره اما شیرینی بودنشون به همه سختی ها می ارزه
این روزا دارم به پارسال فکر میکنم خدایا چقد ذوق داشتیم چقد مظرب بودیم با باباش همش تو راه بیمارستان بودیم میگفتم خدایا کاش هر چی زودتر بگذره بغلش کنم میرفتم ناامید برمیگشتم اما الان دقیقا برعکس شده دیگه دوران نوزادیش برنمیگرده 🥲