منم همینم دخترمنم شیرخودمو میخورد قشنگ آبشاری بالا میاره مجبور شدم شیرخشک بدم. اصلا هم به حرف کسی اهمیت نمیدم هرچی به صلاح بچم باشه اون کارو میکنم
منم دارم الذن بخاطر همین موضوع گریه میکنه شیر قبلیا ک توسینته بدوش بریز دور بعد بده بخوره
خیلی سخته بچت شیرخشکیه سختیای خودشو داره حرفای بقیه هم داغونت میکنه هرکی بهم میرسه بهم میگ بده ما دخترتو بزرگ کنیم شیر خشک میخوره دیگ شیرخودتو ک نمیدی خسته شدم بریدم دوس دارم بمیرم خودم احساس میکنم از دخترم دارم دور میشم مثل پسرم بهم وابسطه نیست بعد اینا هم با حرفاشون قلبمو هزار تیکه میکنن
منم عذاب وجدان بدی گرفتم شیرم ب دخترم نساخت و سیرشم نمیکرد شیرخشکی شد منم همش از عذاب وجذان گریه میکردم تا کم کم با دلداریا بقیع خوب شدم م فهمیدم مادر بودن فقط به شیر دادن نیست
پس این ک شیرخشک میخریم درستش میکنیم زحمتشو میکشیم تر خشکش میکنیم شب بیداری میکنیم اینا مادری نیستن؟تاپیکای قبل منو ببینی میفهمی چقدر حالم خراب بوده از عذاب وحدان ولی دیگ چاره ای نبود
وقتی بالامیاره اذیت میشه
بیشترادم عذاب وجدان میگیره که
نه بابا بچه بالامیاره
الان شیرتوسینتم مونده شده
بیشتربالامیاره
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.