۱۱ پاسخ

به حرف مردم اگه بخوایم گوش کنیم که کلا زندگیمون رو باختیم،ول کن خواهر من چطور چند دقیقه ای کوچولوی تو رو معاینه کرد و نسخه داد،دکترا جمع میشن واس یه مریض بعد کلی آزمایش و اینور اونور کردن بازم نظر قطعی نمیدن،این چطور دکتری بوده خدا عالم!!!!!
مامان دلوین ،دلوین تو رو روک امتحان کردی؟شاید ترس داره از راه رفتن

وا چه ربطی داره هر کی هر چرتی گفتو باور نکن

توکل به خدا عزیزم چرا خدایی نکرده نفوذ بد میزنی ان شاالله راه میفته نگران نباش

این حرفا چیه یسریا میزنن دختر من ۱۱ماهگی راه افتاد یکسالگی حرف زد پسرم ۱۰ ماهگی راه افتاد اما هنوز پسرم حرف نمیزنه بعد دختر فامیلمون با پسر من همسنه تازه یکماه راه میره عین بلبل حرف میزنه بچه با بچه فرق میکنه دختر جاریم ۱سالو رد کرد راه افتاد

عقل و درک و شعور ندارن ک ی مادر ب اندازه کافی دغدغه داره.نگران نباش عزیزم.بچه من ۱۷ ماه راه رفت.باش کار کن شربت استیوکر بگیر واسش

حرف خاله خان باجی ها رو ول کن دکتر بردی چی میگه؟

ببین اگه زبونم لال زیبونم لال مشکل داشت همون با زانو هم نمیتونست بیاد یا فاصله مبل بره پس بدون سالم سالم ببخشید ببخشید با حرف هر فلان فلان شده اعصاب خودتو خورد نکن

فک‌نکنم مشکلی باشه ولی راه رفتن رو باهاش تمرین کن

ول کن حرف بقیه رو عزیزم هر بچه ای فرق داره با بچه دیگه وقتی میگی از جایی میگیره بلند میشه فاصله مبل ها و می‌ره ینی داره آماده میشه برای رفتن دیگه ولی اگه دکتر. جایی میبریش حتما با دکترش مشورت کن ببین چی میگه بهت

عزیزم علت اینکه اون بچه نه نشسته نه راه افتاده واینک بستری شده باید ببینی چیه
بچه تون چرا راه نمیره؟علت خاصی داره یا از اول تو مراحل رشدیش تاخیر داشته؟

بعضیا واقعا عقل ندارن یعنی چی این حرفا بچه با بچه فرق میکنه

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟